مشخصات شعر

تحیر فتاده به جان ملائک

تو را آفریده که خود را ببیند

تجلی أسمای حسنی ببیند

 

خودش از ازل خیره‌ات بود و حالا

زمانش رسیده که دنیا ببیند

 

تو آن کنز مخفی بالا نشینی

که تنها تو را ذات أعلی ببیند

 

تحیر فتاده به جان ملائک

خدا را ببیند؟ شما را ببیند؟

 

بدون سبب نیست بر ساق عرشی

تو را دوست دارد که بالا ببیند

 

دلش تنگ عرش است زهرا و هر شب

میان جمال تو أسما ببیند

 

به هرکس نگاهت بیفتد، یقینا

اگر کور باشد چو بینا ببیند

تحیر فتاده به جان ملائک

تو را آفریده که خود را ببیند

تجلی أسمای حسنی ببیند

 

خودش از ازل خیره‌ات بود و حالا

زمانش رسیده که دنیا ببیند

 

تو آن کنز مخفی بالا نشینی

که تنها تو را ذات أعلی ببیند

 

تحیر فتاده به جان ملائک

خدا را ببیند؟ شما را ببیند؟

 

بدون سبب نیست بر ساق عرشی

تو را دوست دارد که بالا ببیند

 

دلش تنگ عرش است زهرا و هر شب

میان جمال تو أسما ببیند

 

به هرکس نگاهت بیفتد، یقینا

اگر کور باشد چو بینا ببیند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×