مشخصات شعر

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

ناگفتنی است درد دل مرتضای تو

در خانه‌ام ببین که چه خالی است جای تو

 

هر شب به جای آب و غذا غصه می‌خورم

یادش به خیر بر سر سفره غذای تو

 

صبر زیاد و عمر کمی می‌کنم طلب

پایان هر نماز خودم از خدای تو

 

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

از گریه‌های نیمه شب بچه‌های تو

 

زهرا درست از شب دفنت به این طرف

هر شب حسن گرفته بهانه برای تو

 

با گریه‌اش حسین هم از خواب می‌پرد

تازه شروع می‌شود از نو عزای تو

 

باور نمی‌کنند که از خانه رفته‌ای

احساس می‌کنند می‌آید صدای تو

 

در پیش بچه‌های تو شرمنده‌تر شدم

وقتی نشد که ختم بگیرم برای تو

 

امروز مدفن تو غریبانه مانده تا

از یاد شیعیان نرود ماجرای تو

 

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

ناگفتنی است درد دل مرتضای تو

در خانه‌ام ببین که چه خالی است جای تو

 

هر شب به جای آب و غذا غصه می‌خورم

یادش به خیر بر سر سفره غذای تو

 

صبر زیاد و عمر کمی می‌کنم طلب

پایان هر نماز خودم از خدای تو

 

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

از گریه‌های نیمه شب بچه‌های تو

 

زهرا درست از شب دفنت به این طرف

هر شب حسن گرفته بهانه برای تو

 

با گریه‌اش حسین هم از خواب می‌پرد

تازه شروع می‌شود از نو عزای تو

 

باور نمی‌کنند که از خانه رفته‌ای

احساس می‌کنند می‌آید صدای تو

 

در پیش بچه‌های تو شرمنده‌تر شدم

وقتی نشد که ختم بگیرم برای تو

 

امروز مدفن تو غریبانه مانده تا

از یاد شیعیان نرود ماجرای تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×