مشخصات شعر

ارجعی الی الفسطاط

سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد

یک نفر مرد و این همه نامرد

 

زینبا! سوی خیمه‌ها برگرد

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

شده از تیغ، پاره پاره تنم

می‌رسد زخم تازه بر بدنم

 

تا نبینی تو دست و پا زدنم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

آسمان تیره گشته در نظرم

بس که سوزد ز تشنگی جگرم

 

ننگری تا چه می‌رسد به سرم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

از بسی زخم تیغ و نیزه و سنگ

در وجودم نمانده طاقت جنگ

 

بر شهادت کمر ببستم تنگ

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

بر قضا جز رضا نمی‌شاید

جز خدا این گره که بگشاید؟

 

صبر کن صبر هر چه پیش آید

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

اینک این خنجر است و حنجر من

اینک این مادر است در بر من

 

نشنوی تا صدای مادر من

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

دخترم را که هست داغ فزون

ترسم از او میان آتش و خون

 

مگذار آید از حرم بیرون

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

تا رود بر فراز نیزه سرم

سر من هست و فکر اهل حرم

 

این تو وین کودکان دربه‌درم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

بعد از اینم دگر نخواهی دید

جز که بر نیزه یا به بزم یزید

 

کودکان را به توست چشم امید

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

ارجعی الی الفسطاط

سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد

یک نفر مرد و این همه نامرد

 

زینبا! سوی خیمه‌ها برگرد

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

شده از تیغ، پاره پاره تنم

می‌رسد زخم تازه بر بدنم

 

تا نبینی تو دست و پا زدنم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

آسمان تیره گشته در نظرم

بس که سوزد ز تشنگی جگرم

 

ننگری تا چه می‌رسد به سرم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

از بسی زخم تیغ و نیزه و سنگ

در وجودم نمانده طاقت جنگ

 

بر شهادت کمر ببستم تنگ

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

بر قضا جز رضا نمی‌شاید

جز خدا این گره که بگشاید؟

 

صبر کن صبر هر چه پیش آید

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

اینک این خنجر است و حنجر من

اینک این مادر است در بر من

 

نشنوی تا صدای مادر من

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

دخترم را که هست داغ فزون

ترسم از او میان آتش و خون

 

مگذار آید از حرم بیرون

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

تا رود بر فراز نیزه سرم

سر من هست و فکر اهل حرم

 

این تو وین کودکان دربه‌درم

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

بعد از اینم دگر نخواهی دید

جز که بر نیزه یا به بزم یزید

 

کودکان را به توست چشم امید

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×