- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۹/۰۳
- بازدید: ۸۴۱۳
- شماره مطلب: ۴۷۳۴
-
چاپ
ارجعی الی الفسطاط
سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد
یک نفر مرد و این همه نامرد
زینبا! سوی خیمهها برگرد
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
شده از تیغ، پاره پاره تنم
میرسد زخم تازه بر بدنم
تا نبینی تو دست و پا زدنم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
آسمان تیره گشته در نظرم
بس که سوزد ز تشنگی جگرم
ننگری تا چه میرسد به سرم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
از بسی زخم تیغ و نیزه و سنگ
در وجودم نمانده طاقت جنگ
بر شهادت کمر ببستم تنگ
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
بر قضا جز رضا نمیشاید
جز خدا این گره که بگشاید؟
صبر کن صبر هر چه پیش آید
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
اینک این خنجر است و حنجر من
اینک این مادر است در بر من
نشنوی تا صدای مادر من
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
دخترم را که هست داغ فزون
ترسم از او میان آتش و خون
مگذار آید از حرم بیرون
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
تا رود بر فراز نیزه سرم
سر من هست و فکر اهل حرم
این تو وین کودکان دربهدرم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
بعد از اینم دگر نخواهی دید
جز که بر نیزه یا به بزم یزید
کودکان را به توست چشم امید
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
ارجعی الی الفسطاط
سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد
یک نفر مرد و این همه نامرد
زینبا! سوی خیمهها برگرد
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
شده از تیغ، پاره پاره تنم
میرسد زخم تازه بر بدنم
تا نبینی تو دست و پا زدنم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
آسمان تیره گشته در نظرم
بس که سوزد ز تشنگی جگرم
ننگری تا چه میرسد به سرم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
از بسی زخم تیغ و نیزه و سنگ
در وجودم نمانده طاقت جنگ
بر شهادت کمر ببستم تنگ
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
بر قضا جز رضا نمیشاید
جز خدا این گره که بگشاید؟
صبر کن صبر هر چه پیش آید
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
اینک این خنجر است و حنجر من
اینک این مادر است در بر من
نشنوی تا صدای مادر من
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
دخترم را که هست داغ فزون
ترسم از او میان آتش و خون
مگذار آید از حرم بیرون
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
تا رود بر فراز نیزه سرم
سر من هست و فکر اهل حرم
این تو وین کودکان دربهدرم
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط
بعد از اینم دگر نخواهی دید
جز که بر نیزه یا به بزم یزید
کودکان را به توست چشم امید
خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط