مشخصات شعر

مقام قرب

بلبل گلزار شاه ممتحن

نجل حیدر، قاسم و پور‌حسن

 

سروآسا قامت آوردی قیام

خوش‌خرامان رفت در نزد امام

 

شه بغل بگْشود و بگْرفتش به بر

بوسه می‌زد گه به چشم و گه به سر

 

از چه نالی؟ بلبل باغ حسن!

ای فدای جسم و جانت، جان من!

 

روز، روشن از دو چشم روشنت

ای تن و جان، زنده از جان و تنت!

 

شاد، خاطر از قد رعنای تو

ای فدای صورت زیبای تو!

 

 

گفت: جانا! طاقت من، طاق شد

دل، مقام قُرب را مشتاق شد

 

مانده‌ام من واپس از خیل سپاه

غرق در امواج درد و اشک و آه

 

ای عموجان! قاسمت را شاد کن

صید تن را از قفس، آزاد کن

 

خاتم جان‌بازی‌اش بخشید شاه

سرفرازش کرد چون در چرخ، ماه

 

گفت: جانا! رو پی جنگ و جدال

وارهان خود را ز هر رنج و ملال

 

حور عین و «جنّت‌المأوی» تو راست

هم قصور و کوثر و طوبی تو راست

 

دست شه بوسید و قامت کرد راست

کربلا را محشر عظمی به پاست

 

از دل پُردرد و با سوز و محن

از خیام آمد، نوای «واحسن»

مقام قرب

بلبل گلزار شاه ممتحن

نجل حیدر، قاسم و پور‌حسن

 

سروآسا قامت آوردی قیام

خوش‌خرامان رفت در نزد امام

 

شه بغل بگْشود و بگْرفتش به بر

بوسه می‌زد گه به چشم و گه به سر

 

از چه نالی؟ بلبل باغ حسن!

ای فدای جسم و جانت، جان من!

 

روز، روشن از دو چشم روشنت

ای تن و جان، زنده از جان و تنت!

 

شاد، خاطر از قد رعنای تو

ای فدای صورت زیبای تو!

 

 

گفت: جانا! طاقت من، طاق شد

دل، مقام قُرب را مشتاق شد

 

مانده‌ام من واپس از خیل سپاه

غرق در امواج درد و اشک و آه

 

ای عموجان! قاسمت را شاد کن

صید تن را از قفس، آزاد کن

 

خاتم جان‌بازی‌اش بخشید شاه

سرفرازش کرد چون در چرخ، ماه

 

گفت: جانا! رو پی جنگ و جدال

وارهان خود را ز هر رنج و ملال

 

حور عین و «جنّت‌المأوی» تو راست

هم قصور و کوثر و طوبی تو راست

 

دست شه بوسید و قامت کرد راست

کربلا را محشر عظمی به پاست

 

از دل پُردرد و با سوز و محن

از خیام آمد، نوای «واحسن»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×