مشخصات شعر

غم به روى غم

چون شور نینواى تو در عالم اوفتاد

در عرش از مصیبت تو، ماتم اوفتاد

 

خورشید تیره گشت و در و دشت خون گریست

گویى که آسمان و زمین در هم اوفتاد

 

زین رو نسیم صبح ز هر جا گذر نمود

از خون به روى لاله و گل، شبنم اوفتاد

 

هر دم گذشت بر تو در آن روز تا به شام

از نو غمى رسید و به روى غم اوفتاد

 

همواره غم به روى غمت آمد و شکست

پشت فلک ز بس که خم اندر خم اوفتاد

 

آن سر که بود سِرّ خدا در میان خلق

چندى به دست مردم نامحرم اوفتاد

 

دریاى خون، دل تو ز داغ و ز داغ تو

هر دل که سوخت، خون شد و در آن یم اوفتاد

 

گویی به یاد خاتم پیغمبران نبود

آن کز طمع به یاد تو و خاتم اوفتاد

 

مجروح باد دل به عزایت! که عن‌قریب

خواهد بر آن جراحت دل، مرهم اوفتاد

 

می‌گیرد انتقام، «نگارنده»! غم مخور

شمشیر چون به دست ولىّ دم اوفتاد

 

مانَد جهان و پرچم اسلام و دین حق

شاد! آن که زیر سایۀ این پرچم اوفتاد

 

غم به روى غم

چون شور نینواى تو در عالم اوفتاد

در عرش از مصیبت تو، ماتم اوفتاد

 

خورشید تیره گشت و در و دشت خون گریست

گویى که آسمان و زمین در هم اوفتاد

 

زین رو نسیم صبح ز هر جا گذر نمود

از خون به روى لاله و گل، شبنم اوفتاد

 

هر دم گذشت بر تو در آن روز تا به شام

از نو غمى رسید و به روى غم اوفتاد

 

همواره غم به روى غمت آمد و شکست

پشت فلک ز بس که خم اندر خم اوفتاد

 

آن سر که بود سِرّ خدا در میان خلق

چندى به دست مردم نامحرم اوفتاد

 

دریاى خون، دل تو ز داغ و ز داغ تو

هر دل که سوخت، خون شد و در آن یم اوفتاد

 

گویی به یاد خاتم پیغمبران نبود

آن کز طمع به یاد تو و خاتم اوفتاد

 

مجروح باد دل به عزایت! که عن‌قریب

خواهد بر آن جراحت دل، مرهم اوفتاد

 

می‌گیرد انتقام، «نگارنده»! غم مخور

شمشیر چون به دست ولىّ دم اوفتاد

 

مانَد جهان و پرچم اسلام و دین حق

شاد! آن که زیر سایۀ این پرچم اوفتاد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×