- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۶۱۸
- شماره مطلب: ۴۴۵۰
-
چاپ
معمّا
هیچ کُشته در جهان چون شه نشد
زین معمّا هیچ کس آگه نشد
هیچ تن خوابید در «ظلّ الرّماح»؟
کس کفن پوشید از «نسج الرّیاح»
یا محاسن پنبه، غسلش خون تن؟
ریگهاى گرم، کافور بدن؟
سینه، خُرد و نحر، منحور و سرش،
بر نى و در خاک و در خون، پیکرش
با تن عریان، میان آفتاب
از رگانش خون روان، چون جوى آب
هر رگش بر ریگ بنْوشتى ز خون
آیۀ «انّا الیه راجعون»
-
مادر و پسر
شنیدم که در عهد خیرالانام
رسول مکرّم، علیه السّلام
زنى را یکى طفل، گمگشته بود
چو دیوانگان، رو به مسجد نمود
-
گلشن و گلخن
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پى جان باختن، آماده شد
همچو خور افکنْد بر خرگه، شعاع
بىکسان را خوانْد از بهر وداع
-
جان شیرین
هر پدر کاو بر سر جسم پسر آرد گذارى
برق مرگ وى زند بر خرمن عمرش، شرارى
اى نهال بارور! بار غم تو بر دل من
بس گرانبارى است، بارى؛ از دلم برگیر بارى
-
گوشۀ چشم
مگر ز حال پدر، اى پسر! تو بى خبرى؟
چرا به گوشۀ چشمى به من نمىنگرى؟
به حُسن خُلق و به شیرینى سخن، هرگز
دگر زمانه نیارد بسان تو پسرى
معمّا
هیچ کُشته در جهان چون شه نشد
زین معمّا هیچ کس آگه نشد
هیچ تن خوابید در «ظلّ الرّماح»؟
کس کفن پوشید از «نسج الرّیاح»
یا محاسن پنبه، غسلش خون تن؟
ریگهاى گرم، کافور بدن؟
سینه، خُرد و نحر، منحور و سرش،
بر نى و در خاک و در خون، پیکرش
با تن عریان، میان آفتاب
از رگانش خون روان، چون جوى آب
هر رگش بر ریگ بنْوشتى ز خون
آیۀ «انّا الیه راجعون»