- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۴۲۸۸
- شماره مطلب: ۴۳۷۰
-
چاپ
صیت شهادت
دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟
یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین
نَگْریستن براش ز عین شقاوت است
ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین
این غم به ما ز آدم و حوّا رسیده است
باشد ادای تعزیه از والدین، دِین
خواهی نجات شور نشور ار، دلا! بریز
از دیده آب شور به هنگام شور و شین
آه از تنی! که چاک زدش، مثل برگ گل
خولی ز نوک تیر و سنان از دم سنین
آه از سری! که شد به سر نیزه، سربلند
بگْذاشت پای بر ز برِ فرقِ فرقدین
ز امّت پدید گشت، عجب کفر بَیّنی!
با آن که تا رسول، نه چندان گذشت بِین
بیرون ز تن نرفت چرا جان جنّ و انس؟
چون شد درون خاک، تن شاه خافقین
از مشرق، آفتاب چرا میکند طلوع؟
شد مُنکَسف چو مهرِ درخشانِ مشرقین
ماهی به خون خسوف نمود از ره ستم
کز نورش اقتباس شدی، نور نیّرین
بدرش، هلال گشت، مگر خواست خصم دون؟
زو انتقامِ واقعۀ بدر یا حُنین
صیت شهادتش که جهان، سربهسر گرفت
باید گذشت از سر و شرحش ز سر گرفت
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.
-
ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی (بند اول)
در حیرتم که لاله دلـش داغـدار کـیسـت؟
سنبل گشوده و گیسو و آشفته تار کیسـت؟
گل از برای چیست که بنموده جامه چاک؟
باد صبا به طرف چمـن بـیقـرار کیـسـت؟
-
آب بیآبرو
در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟
گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟
لبتشنه شاهِ تشنهلبان در لب فرات
جز جرعهای ز آب، دگر آرزو نداشت
-
شاه کمسپاه
فریاد از آن شبی! که به فرداش شد شهید
سلطان دین حسین، به کام دل یزید
آن شام شد ز پردهی ظلمت، سیاهپوش
وآن صبح از سپیده، گریبان خود درید
صیت شهادت
دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟
یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین
نَگْریستن براش ز عین شقاوت است
ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین
این غم به ما ز آدم و حوّا رسیده است
باشد ادای تعزیه از والدین، دِین
خواهی نجات شور نشور ار، دلا! بریز
از دیده آب شور به هنگام شور و شین
آه از تنی! که چاک زدش، مثل برگ گل
خولی ز نوک تیر و سنان از دم سنین
آه از سری! که شد به سر نیزه، سربلند
بگْذاشت پای بر ز برِ فرقِ فرقدین
ز امّت پدید گشت، عجب کفر بَیّنی!
با آن که تا رسول، نه چندان گذشت بِین
بیرون ز تن نرفت چرا جان جنّ و انس؟
چون شد درون خاک، تن شاه خافقین
از مشرق، آفتاب چرا میکند طلوع؟
شد مُنکَسف چو مهرِ درخشانِ مشرقین
ماهی به خون خسوف نمود از ره ستم
کز نورش اقتباس شدی، نور نیّرین
بدرش، هلال گشت، مگر خواست خصم دون؟
زو انتقامِ واقعۀ بدر یا حُنین
صیت شهادتش که جهان، سربهسر گرفت
باید گذشت از سر و شرحش ز سر گرفت
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.