- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۸۶۸
- شماره مطلب: ۴۳۰۰
-
چاپ
راکب و مرکب
در کربلا ز جان، چو شه انس و جان گذشت
افغان جنّ و انس، ز هفت آسمان گذشت
آن سروری که روح و روان رسول بود
لبتشنه از روان، لب آب روان گذشت
آن راکبی که راکب او، دوش مصطفی است
یا رب! چه بر تنش ز سُم مرکبان گذشت؟
دست «یداللَّهی» که بر او بوسه زد مَلَک
یا رب! بر او چه از ستم ساربان گذشت؟
شاهی که سود بر قدمش، فرق فرقدان
یا رب! چه بر سرش ز سِنان سَنان گذشت؟
بر بازوی شه و گلوی اصغر از جفا
یک ناوک ستیزه، دو جا بر نشان گذشت
ناداده در تنور کسی جای میهمان
یا رب! ز میزبان چه بر آن میهمان گذشت؟
بر آن حریم پاک که مَحرم، مَلَک نبود
یا رب! چه ظلمها که ز نامحرمان گذشت!
بر آن لب و گلو که زدی بوسه، فاطمه
گاهی ز کینه، خنجر و گه خیزران گذشت
«خاکی»! برای ماتم نوباوۀ رسول
از هر چه هست، مایۀ هستی، توان گذشت
-
حدیث سلیمان
ببَر، بشیر! به یعقوب، بوی پیرهنش
بگو ز یوسف و گرگان و دوری از وطنش
بگو حدیث سلیمان دشت کرببلا
که بُرد خاتم خاتم ز دست، اهرمنش
-
یحیای من!
ای مهربان برادرِ با جان برابرم!
وی یادگار از پدر و جدّ و مادرم!
چون چاکچاک جسم تو را بنْگرم به خاک؟
ای کاش! مُردمی که تو را کشته ننْگرم
-
گذر اسرا
بر قتلگاه، چون اُسرا را گذر فتاد
شورِ نشورِ حشر، عیان در نظر فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در نُه فلک فکنْد
هم گریه، بر ملائک و جنّ و بشر فتاد
-
مهر در سحاب
چون مهرِ آسمانِ شرف در سحاب شد
ذرّات کائنات، پُر از انقلاب شد
برچیده شد بساط نشاط از بسیط خاک
وز باد کفر، خانهی ایمان، خراب شد
راکب و مرکب
در کربلا ز جان، چو شه انس و جان گذشت
افغان جنّ و انس، ز هفت آسمان گذشت
آن سروری که روح و روان رسول بود
لبتشنه از روان، لب آب روان گذشت
آن راکبی که راکب او، دوش مصطفی است
یا رب! چه بر تنش ز سُم مرکبان گذشت؟
دست «یداللَّهی» که بر او بوسه زد مَلَک
یا رب! بر او چه از ستم ساربان گذشت؟
شاهی که سود بر قدمش، فرق فرقدان
یا رب! چه بر سرش ز سِنان سَنان گذشت؟
بر بازوی شه و گلوی اصغر از جفا
یک ناوک ستیزه، دو جا بر نشان گذشت
ناداده در تنور کسی جای میهمان
یا رب! ز میزبان چه بر آن میهمان گذشت؟
بر آن حریم پاک که مَحرم، مَلَک نبود
یا رب! چه ظلمها که ز نامحرمان گذشت!
بر آن لب و گلو که زدی بوسه، فاطمه
گاهی ز کینه، خنجر و گه خیزران گذشت
«خاکی»! برای ماتم نوباوۀ رسول
از هر چه هست، مایۀ هستی، توان گذشت