مشخصات شعر

درد جان‌گزا

ای آن‌ که در عزای تو، چشم جهان گریست!

وز درد جان‌گزای تو، هفت آسمان گریست

 

تنها نه آدمی ز غمت خون ز دیده‌ رانْد

در ماتم تو عرش و زمین و زمان گریست

 

هر کاو حدیث داغ جگر‌سوز تو شنید

لرزان چو شمع با دل آتش‌فشان گریست

 

از محنت تو شور به جنّ و مَلَک فتاد

وز ماتم تو، دیدۀ پیر و جوان گریست

 

ماهی ز حسرتِ لب خشکت در آب سوخت

مرغ از حدیث درد تو، در آشیان گریست

 

«خیر النّسا» به چهره ز اندوه، لطمه زد

«خیر ‌البشر» به ناله و آه و فغان گریست

 

زین داغ، مرتضی به بهشت برین گداخت

زین درد، مجتبی به ریاض جنان گریست

 

گرید چگونه ابر بهاری به باغ و راغ؟

زینب کنار کشتۀ تو، آن ‌چنان گریست

 

آن‌سان کنار جسم تو بگْریست زار زار

کز سوز آن محبّ و معاند شد اشک‌بار

 

درد جان‌گزا

ای آن‌ که در عزای تو، چشم جهان گریست!

وز درد جان‌گزای تو، هفت آسمان گریست

 

تنها نه آدمی ز غمت خون ز دیده‌ رانْد

در ماتم تو عرش و زمین و زمان گریست

 

هر کاو حدیث داغ جگر‌سوز تو شنید

لرزان چو شمع با دل آتش‌فشان گریست

 

از محنت تو شور به جنّ و مَلَک فتاد

وز ماتم تو، دیدۀ پیر و جوان گریست

 

ماهی ز حسرتِ لب خشکت در آب سوخت

مرغ از حدیث درد تو، در آشیان گریست

 

«خیر النّسا» به چهره ز اندوه، لطمه زد

«خیر ‌البشر» به ناله و آه و فغان گریست

 

زین داغ، مرتضی به بهشت برین گداخت

زین درد، مجتبی به ریاض جنان گریست

 

گرید چگونه ابر بهاری به باغ و راغ؟

زینب کنار کشتۀ تو، آن ‌چنان گریست

 

آن‌سان کنار جسم تو بگْریست زار زار

کز سوز آن محبّ و معاند شد اشک‌بار

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×