مشخصات شعر

محرم حرم

سبط نبی، روانه چو در کار‌زار شد

بر اهل‌بیت ختم رسل، کار، زار شد

 

بنْمود جلوه، چون مه تابان عارضش

نور خدا ز طلعت او، آشکار شد

 

با آن سپاه دون، شه دین شد چو روبه‌رو

آه و فغان! که با غم و محنت دچار شد

 

فرمود: ای گروه! منم آن ‌که جدّ من

از رتبه مَحرم حرم کردگار شد

 

جان نبی، علی، پدرم باشد آن‌ که زو

رونق گرفت شرع و بدو استوار شد

 

زهراست مادرم که شب و روز، جبرئیل

اندر حریم عصمت او، پرده‌دار شد

 

ناگاه سنگ کین، سخنش را تمام کرد

آن‌سان که پُر ز خون، رخ آن ‌شهریار شد

 

از روی زین به روی زمین اوفتاد و گفت:

گاه وصال حضرت پروردگار شد

 

بگْرفت روی خاک، چو آن ‌شاه دین، قرار

اندر فلک، مَلَک ز غمش، بی‌قرار شد

 

در پیش چشم عترت طاها ز جور چرخ

دنیا ز غصّه، تیره‌تر از شام تار شد

 

«قدسی» به ماتم شه لب‌تشنگان، حسین

از دیده اشک‌بار، چو ابر بهار شد

 

محرم حرم

سبط نبی، روانه چو در کار‌زار شد

بر اهل‌بیت ختم رسل، کار، زار شد

 

بنْمود جلوه، چون مه تابان عارضش

نور خدا ز طلعت او، آشکار شد

 

با آن سپاه دون، شه دین شد چو روبه‌رو

آه و فغان! که با غم و محنت دچار شد

 

فرمود: ای گروه! منم آن ‌که جدّ من

از رتبه مَحرم حرم کردگار شد

 

جان نبی، علی، پدرم باشد آن‌ که زو

رونق گرفت شرع و بدو استوار شد

 

زهراست مادرم که شب و روز، جبرئیل

اندر حریم عصمت او، پرده‌دار شد

 

ناگاه سنگ کین، سخنش را تمام کرد

آن‌سان که پُر ز خون، رخ آن ‌شهریار شد

 

از روی زین به روی زمین اوفتاد و گفت:

گاه وصال حضرت پروردگار شد

 

بگْرفت روی خاک، چو آن ‌شاه دین، قرار

اندر فلک، مَلَک ز غمش، بی‌قرار شد

 

در پیش چشم عترت طاها ز جور چرخ

دنیا ز غصّه، تیره‌تر از شام تار شد

 

«قدسی» به ماتم شه لب‌تشنگان، حسین

از دیده اشک‌بار، چو ابر بهار شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×