مشخصات شعر

وداع شمع

آن خسروی که بود دو عالم گدای او

آبش کسی نداد که جانم فدای او!

 

کشتند و احترام نکردند و سوختند

یاران او، محارم او، خیمه‌های او

 

یک روز بود و هر چه زمان، بود روز وی

یک قطعه بود و هر چه زمین، کربلای او

 

سوسوی هر ستاره ندیدی در آسمان؟

چشمی است اشک‌بار، به سوگ عزای او

 

گویا جناب جدّۀ سادات راغبند

تا روضۀ وداع بخوانم برای او

 

آه از دمی که شاه به مرکب دلش گداخت!

از نوحه‌های زینبی و وای وای او

 

می‌شد روان به معرکه و جان زینبش

می‌شد روان به بدرقه‌اش، در قفای او

 

آغوش باز کرده چو پروانه می‌شتافت

تا در وداعِ شمع، بسوزد به پای او

وداع شمع

آن خسروی که بود دو عالم گدای او

آبش کسی نداد که جانم فدای او!

 

کشتند و احترام نکردند و سوختند

یاران او، محارم او، خیمه‌های او

 

یک روز بود و هر چه زمان، بود روز وی

یک قطعه بود و هر چه زمین، کربلای او

 

سوسوی هر ستاره ندیدی در آسمان؟

چشمی است اشک‌بار، به سوگ عزای او

 

گویا جناب جدّۀ سادات راغبند

تا روضۀ وداع بخوانم برای او

 

آه از دمی که شاه به مرکب دلش گداخت!

از نوحه‌های زینبی و وای وای او

 

می‌شد روان به معرکه و جان زینبش

می‌شد روان به بدرقه‌اش، در قفای او

 

آغوش باز کرده چو پروانه می‌شتافت

تا در وداعِ شمع، بسوزد به پای او

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×