- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۲۳۱
- شماره مطلب: ۴۲۷۳
-
چاپ
معجز کلام
فریاد از آن دمی! که شهنشاه تشنهکام
شد از کنار جسم برادر، سوی خیام
پروانگان شمع حسینی ز خیمهها
گِرد آمدند، جمله به پیرامُن امام
این یک فشانْد اشک که سقّای ما کجاست؟
وآن یک کشید آه که کو عمّ تشنهکام؟
شد سرخ ز اشکشان، همهی خاکِ تیرهگون
شد تیره ز آهشان، افق چرخِ نیلفام
چون اشک و آه اهل حرم دید، شاه دین
ظاهر نمود از دو لبش، معجز کلام
کای طاهراتِ بیت علی! خاندان نور!
وی سیّدات آل نبی! عترت کِرام!
این جا مقام صبر و رضا، خاک کربلاست
باشید بردبار و شکیبا در این مقام
رفتند یاوران وفادار من، همه
رفتند نوخطان و جوانان من، تمام
من نیز میرسم، دم دیگر به همرهان
من نیز میکشم ز کف بوتراب، جام
تا زندهام، به گریه صدا برمیاورید
دارید وقت گریه بسی تا دیار شام
پس دست خود به سینۀ زینب نهاد، شاه
یعنی مگریْ و آه مکش، باقی است راه
معجز کلام
فریاد از آن دمی! که شهنشاه تشنهکام
شد از کنار جسم برادر، سوی خیام
پروانگان شمع حسینی ز خیمهها
گِرد آمدند، جمله به پیرامُن امام
این یک فشانْد اشک که سقّای ما کجاست؟
وآن یک کشید آه که کو عمّ تشنهکام؟
شد سرخ ز اشکشان، همهی خاکِ تیرهگون
شد تیره ز آهشان، افق چرخِ نیلفام
چون اشک و آه اهل حرم دید، شاه دین
ظاهر نمود از دو لبش، معجز کلام
کای طاهراتِ بیت علی! خاندان نور!
وی سیّدات آل نبی! عترت کِرام!
این جا مقام صبر و رضا، خاک کربلاست
باشید بردبار و شکیبا در این مقام
رفتند یاوران وفادار من، همه
رفتند نوخطان و جوانان من، تمام
من نیز میرسم، دم دیگر به همرهان
من نیز میکشم ز کف بوتراب، جام
تا زندهام، به گریه صدا برمیاورید
دارید وقت گریه بسی تا دیار شام
پس دست خود به سینۀ زینب نهاد، شاه
یعنی مگریْ و آه مکش، باقی است راه