- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۴۱۴۵
- شماره مطلب: ۴۱۹۲
-
چاپ
نوای عشق
به سقّایی رود عبّاس و شور افکنده در دلها
«اَلا یا اَیّها السّاقی! اَدِر کاْساً وَ ناوِلها»[i]
سر و دست و تن و جان داد و مقصودش نشد حاصل
«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها»
چو عبّاس دلاور، واژگون از عرشهی زین شد
«ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دلها!»
عزیزان غرق خون، شب پُر تلاطم، دشت پُر دشمن
«کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها؟»
اسیری میرود اهل و عیال سیّد طاها
«جرس فریاد میدارد که بربندید محملها»
چه زیبا گفت «حافظ»! ای «خِرَد»! از پستی دنیا
«مَتی ما تَلقَ مَنْ تَهْوی دَعِ الدّنیا واهملها؟»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 422)
-
شکر و شکایت
صبر جمیل زینب، صبری است بینهایت
«گر نکتهدان عشقی، بشْنو تو این حکایت»[i]
رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:
«با یار دلنوازم، شُکری است با شکایت»
-
مقام قرب
ز شام رفتنِ زینب، مگو دلم چون است؟
«ز گریه مردم چشمم، نشسته در خون است»[i]
من از حدیث یزید و سر حسین و عصا
«ز جام غم، می لعلی که میخورم، خون است»
-
رسوایی یزید
بگفت زینب غمدیده، با دلی غمناک:
«گرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک»[i]
به دوستیّ تو سوگند! صبر پیشه کنم
«هزار دشمنم ار میکنند، قصد هلاک»
-
فراق یار
سکینه دامن شه را گرفت و گریان گفت:
«فراق یار نه آن میکند که بتْوان گفت»[i]
پدر! به جان تو! درد فراق آسان نیست
«شنیدم این سخنِ خوش که پیر کنعان گفت»
نوای عشق
به سقّایی رود عبّاس و شور افکنده در دلها
«اَلا یا اَیّها السّاقی! اَدِر کاْساً وَ ناوِلها»[i]
سر و دست و تن و جان داد و مقصودش نشد حاصل
«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها»
چو عبّاس دلاور، واژگون از عرشهی زین شد
«ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دلها!»
عزیزان غرق خون، شب پُر تلاطم، دشت پُر دشمن
«کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها؟»
اسیری میرود اهل و عیال سیّد طاها
«جرس فریاد میدارد که بربندید محملها»
چه زیبا گفت «حافظ»! ای «خِرَد»! از پستی دنیا
«مَتی ما تَلقَ مَنْ تَهْوی دَعِ الدّنیا واهملها؟»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 422)