- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۸۵۴
- شماره مطلب: ۴۱۸۱
-
چاپ
داغ جگرسوز
غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم
خیز و کن یاریام، ای چشم و چراغم! پسرم!
تا نوای تو شنیدم ز رُخم رنگ پرید
خبرِ داغِ تو کرد از دو جهان بیخبرم
چشم خود وا کن، اگر لب به سخن وا نکنی
مکن از موی پریشان خود، آشفتهترم
بس که غم هست به دل، جای غمت دیگر نیست
مینهم داغ جگرسوز تو را بر جگرم
پیش دشمن مَپَسند، این همه من گریه کنم
خیز تا از جگر من بنشیند شررم
چشمهی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین
لب خشکیده مگر، تَر کنی از چشم ترم
خصم لبخند زند، من کف افسوس به هم
بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم
گه سرت، گاه رُخت، گاه لبت میبوسم
دلم آرام نگیرد، چه کنم؟ من پدرم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
داغ جگرسوز
غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم
خیز و کن یاریام، ای چشم و چراغم! پسرم!
تا نوای تو شنیدم ز رُخم رنگ پرید
خبرِ داغِ تو کرد از دو جهان بیخبرم
چشم خود وا کن، اگر لب به سخن وا نکنی
مکن از موی پریشان خود، آشفتهترم
بس که غم هست به دل، جای غمت دیگر نیست
مینهم داغ جگرسوز تو را بر جگرم
پیش دشمن مَپَسند، این همه من گریه کنم
خیز تا از جگر من بنشیند شررم
چشمهی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین
لب خشکیده مگر، تَر کنی از چشم ترم
خصم لبخند زند، من کف افسوس به هم
بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم
گه سرت، گاه رُخت، گاه لبت میبوسم
دلم آرام نگیرد، چه کنم؟ من پدرم