مشخصات شعر

غم دل

باز خونابه‌ی دل می‌رود از چشم ترم

تا دگر دیده‌ی خون‌بار، چه آرد به سرم؟

 

راست گویم، غم زلف علی ‌اکبر دارم

کآورد باد صبا، رایحه‌ی مُشک ترم

 

می‌خرامید علی اکبر و لیلا می‌گفت:

رفتی، ای شاخه‌ی ریحان بهشت! از نظرم

 

سال‌ها خدمت شمشاد بلندت کردم

تا چنین روز کند، سایه‌فشانی به سرم

 

زلف مشکین تو را شانه زدم، عمر دراز

تا از او نکهت جان، در دم مُردن سپرم

 

نخل بالای تو را ز اشک روان، شام و سحر

آب دادم که دهد موسم پیری، ثمرم

 

می‌روی از بَرَم، ای فتنه‌ی خوبان حجاز!

باش تا جامه‌ی طاقت به حضورت بِدَرم

 

مه کنعان وجودم! شه اقلیم تنم!

میوه‌ی باغ دلم! مرهم داغ جگرم!

 

گفتم از ره برسی چاره کنی، درد دلم

وز در خیمه درآییّ و نشینی به برم

 

چون ننالم که سرت بر سر نی خواهم دید؟

چون نگریم که تنت غرقه به خون می‌نگرم؟

 

«واصل»! ار خاک ره تعزیه‌داران حسین

سرمه‌ی چشم کنم، عارف صاحب‌نظرم

 

غم دل

باز خونابه‌ی دل می‌رود از چشم ترم

تا دگر دیده‌ی خون‌بار، چه آرد به سرم؟

 

راست گویم، غم زلف علی ‌اکبر دارم

کآورد باد صبا، رایحه‌ی مُشک ترم

 

می‌خرامید علی اکبر و لیلا می‌گفت:

رفتی، ای شاخه‌ی ریحان بهشت! از نظرم

 

سال‌ها خدمت شمشاد بلندت کردم

تا چنین روز کند، سایه‌فشانی به سرم

 

زلف مشکین تو را شانه زدم، عمر دراز

تا از او نکهت جان، در دم مُردن سپرم

 

نخل بالای تو را ز اشک روان، شام و سحر

آب دادم که دهد موسم پیری، ثمرم

 

می‌روی از بَرَم، ای فتنه‌ی خوبان حجاز!

باش تا جامه‌ی طاقت به حضورت بِدَرم

 

مه کنعان وجودم! شه اقلیم تنم!

میوه‌ی باغ دلم! مرهم داغ جگرم!

 

گفتم از ره برسی چاره کنی، درد دلم

وز در خیمه درآییّ و نشینی به برم

 

چون ننالم که سرت بر سر نی خواهم دید؟

چون نگریم که تنت غرقه به خون می‌نگرم؟

 

«واصل»! ار خاک ره تعزیه‌داران حسین

سرمه‌ی چشم کنم، عارف صاحب‌نظرم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×