- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۳۸۱
- شماره مطلب: ۴۱۷۲
-
چاپ
کانون آتش
هر زمان دل یاد از شهزاده اکبر میکند
همچو لیلا در عزایش، خاک بر سر میکند
بانگ مادر مادر لیلاست میآید به گوش
کز غم شهزاده اکبر، اکبر اکبر میکند
قلب لیلا را کند کانون آتش، پیش او
هر سری این قصّهی پُر غصّه را سر میکند
حیفِ بالایی که دل، بالای ناکامیش سوخت!
داغ مرگ او، چه با احوال مادر میکند؟
قامتش «قد قامت» اهل نماز و واژگون،
خصم را اکبر به یک «الله اکبر» میکند
با جمال احمدی گاهی کند، مه را خجل
گه سر نی، مهر را شرمنده با سر میکند
با همین پیراهن صد چاکِ خونینِ حسین
بهر ما زهرا شفاعت، روز محشر میکند
دست حاجت، سوی او بَر، تا ببینی کردگار
آن چنان را از برایت، آن چنانتر میکند
دل شود خون، چون ببیند مقتلِ غم، شرح حال
از سر چاک علی اکبر، سراسر میکند
میشود «حدّاد»! در روز جزا، مرغ بهشت
هر که زاری در غمِ شبه پیمبر میکند
کانون آتش
هر زمان دل یاد از شهزاده اکبر میکند
همچو لیلا در عزایش، خاک بر سر میکند
بانگ مادر مادر لیلاست میآید به گوش
کز غم شهزاده اکبر، اکبر اکبر میکند
قلب لیلا را کند کانون آتش، پیش او
هر سری این قصّهی پُر غصّه را سر میکند
حیفِ بالایی که دل، بالای ناکامیش سوخت!
داغ مرگ او، چه با احوال مادر میکند؟
قامتش «قد قامت» اهل نماز و واژگون،
خصم را اکبر به یک «الله اکبر» میکند
با جمال احمدی گاهی کند، مه را خجل
گه سر نی، مهر را شرمنده با سر میکند
با همین پیراهن صد چاکِ خونینِ حسین
بهر ما زهرا شفاعت، روز محشر میکند
دست حاجت، سوی او بَر، تا ببینی کردگار
آن چنان را از برایت، آن چنانتر میکند
دل شود خون، چون ببیند مقتلِ غم، شرح حال
از سر چاک علی اکبر، سراسر میکند
میشود «حدّاد»! در روز جزا، مرغ بهشت
هر که زاری در غمِ شبه پیمبر میکند