- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۸۹۷
- شماره مطلب: ۴۱۷۱
-
چاپ
تب غم
گریه کردم به تو و از تو، نوایی نرسید
هر چه گفتم: پسرم! هیچ صدایی نرسید
بوسه دادم به لبت تا که لبی بگْشایی
از لب غرق به خون تو، نوایی نرسید
سوخت از داغ تو، بابا! جگرِ سوختهام
سوی این سوختهدل، باد صبایی نرسید
گر که خون جگرم ریخت ز دیده به دلم
سختتر از غم تو، تیر بلایی نرسید
به کنار تن صد چاک تو، بیمار شدم
سوختم در تبِ غم، گَرد شفایی نرسید
بار داغ تو به روی جگرم، سنگین بود
درد بسیار به دل بود و دوایی نرسید
گره افتاد چو در کار دلم از داغت
غیر زینب ز حرم، عقدهگشایی نرسید
خواستم تا که به ناله ز جهان، دست کشم
جان به لب آمد و غمناله به جایی نرسید
به وفایی که تو دادی به ره دوست نشان
در ره عشق و وفا، هیچ «وفایی» نرسید
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
تب غم
گریه کردم به تو و از تو، نوایی نرسید
هر چه گفتم: پسرم! هیچ صدایی نرسید
بوسه دادم به لبت تا که لبی بگْشایی
از لب غرق به خون تو، نوایی نرسید
سوخت از داغ تو، بابا! جگرِ سوختهام
سوی این سوختهدل، باد صبایی نرسید
گر که خون جگرم ریخت ز دیده به دلم
سختتر از غم تو، تیر بلایی نرسید
به کنار تن صد چاک تو، بیمار شدم
سوختم در تبِ غم، گَرد شفایی نرسید
بار داغ تو به روی جگرم، سنگین بود
درد بسیار به دل بود و دوایی نرسید
گره افتاد چو در کار دلم از داغت
غیر زینب ز حرم، عقدهگشایی نرسید
خواستم تا که به ناله ز جهان، دست کشم
جان به لب آمد و غمناله به جایی نرسید
به وفایی که تو دادی به ره دوست نشان
در ره عشق و وفا، هیچ «وفایی» نرسید