- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۹۰۲
- شماره مطلب: ۴۱۶۳
-
چاپ
خوش نهال
اکبرا! داغ تو دانی که چها با دل کرد؟
عمر کو؟ تا بتوان چون تو گلی حاصل کرد
خوشنهالی به بسی سعی به بار آوردم
چه کنم؟ داس جفا، سعی مرا باطل کرد
آه! کز تیشهی جور پسر سعد و زیاد
سروْقد، اکبر من، جای به زیر گل کرد
جمع بُد خاطر لیلا به تو، ای جان پسر!
جعد خونین تواَش، آه! پریشاندل کرد
خاک بر زندگی دهر، پس از مرگ تو باد!
چه تواند به جهان از تو مرا غافل کرد؟
سهل شد کار تو، رفتی سوی حق، «طوبی لَک!»
لیک مرگ تو، پسر! کار مرا مشکل کرد
اکبرا! اصغر من تشنهی تیر است، از آن
نتوانم به برِ کشتهی تو، منزل کرد
پس به ناچار، سوی خیمه بَرَم جسم تو را
باید از لجّه برون شد، سفر ساحل کرد
-
مادر و پسر
شنیدم که در عهد خیرالانام
رسول مکرّم، علیه السّلام
زنى را یکى طفل، گمگشته بود
چو دیوانگان، رو به مسجد نمود
-
گلشن و گلخن
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پى جان باختن، آماده شد
همچو خور افکنْد بر خرگه، شعاع
بىکسان را خوانْد از بهر وداع
-
جان شیرین
هر پدر کاو بر سر جسم پسر آرد گذارى
برق مرگ وى زند بر خرمن عمرش، شرارى
اى نهال بارور! بار غم تو بر دل من
بس گرانبارى است، بارى؛ از دلم برگیر بارى
-
گوشۀ چشم
مگر ز حال پدر، اى پسر! تو بى خبرى؟
چرا به گوشۀ چشمى به من نمىنگرى؟
به حُسن خُلق و به شیرینى سخن، هرگز
دگر زمانه نیارد بسان تو پسرى
خوش نهال
اکبرا! داغ تو دانی که چها با دل کرد؟
عمر کو؟ تا بتوان چون تو گلی حاصل کرد
خوشنهالی به بسی سعی به بار آوردم
چه کنم؟ داس جفا، سعی مرا باطل کرد
آه! کز تیشهی جور پسر سعد و زیاد
سروْقد، اکبر من، جای به زیر گل کرد
جمع بُد خاطر لیلا به تو، ای جان پسر!
جعد خونین تواَش، آه! پریشاندل کرد
خاک بر زندگی دهر، پس از مرگ تو باد!
چه تواند به جهان از تو مرا غافل کرد؟
سهل شد کار تو، رفتی سوی حق، «طوبی لَک!»
لیک مرگ تو، پسر! کار مرا مشکل کرد
اکبرا! اصغر من تشنهی تیر است، از آن
نتوانم به برِ کشتهی تو، منزل کرد
پس به ناچار، سوی خیمه بَرَم جسم تو را
باید از لجّه برون شد، سفر ساحل کرد