- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۹۶۲
- شماره مطلب: ۴۱۵۸
-
چاپ
مشایعت اشک
باید که زود، راهی غوغا کنم تو را
کو فرصتی؟ که خوب تماشا کنم تو را
جایی که عشق کرده تمنّا تو را ز من
انصاف نیست، باز تمنّا کنم تو را
لطفی در این حیات نمیبینمت، علی!
بگْذار بهر مرگ، مهیّا کنم تو را
تا دل ز هر که غیر حسین است، برکَنی
باید که فارغ از غم لیلا کنم تو را
سرمایهی منی تو به روی زمین و حال
خواهم که خرج عالم بالا کنم تو را
هر چند مادرم ولی ای نازنین پسر!
مردانه، فدیۀ ره بابا کنم تو را
کافی است، روی زرد حسینم، نشان دهم
تا سیرِ سیر از همه دنیا کنم تو را
باید هر آن چه هست، فدای حسین کرد
زین جمع، خوب نیست که منها کنم تو را
این فخر بس به هر دو جهانت، علی! که من
خواهم فدای زادۀ زهرا کنم تو را
اشکم، مشایعت کندت تا به حربگاه
ناچار اگر وداع، من این جا کنم تو را
رو، پشت کن به خیمه و رو کن به رزمگاه
تا من نظر به قامت رعنا کنم تو را
لیلا گه وداع علی گفت «کامران»!
کو فرصتی؟ که خوب تماشا کنم تو را
مشایعت اشک
باید که زود، راهی غوغا کنم تو را
کو فرصتی؟ که خوب تماشا کنم تو را
جایی که عشق کرده تمنّا تو را ز من
انصاف نیست، باز تمنّا کنم تو را
لطفی در این حیات نمیبینمت، علی!
بگْذار بهر مرگ، مهیّا کنم تو را
تا دل ز هر که غیر حسین است، برکَنی
باید که فارغ از غم لیلا کنم تو را
سرمایهی منی تو به روی زمین و حال
خواهم که خرج عالم بالا کنم تو را
هر چند مادرم ولی ای نازنین پسر!
مردانه، فدیۀ ره بابا کنم تو را
کافی است، روی زرد حسینم، نشان دهم
تا سیرِ سیر از همه دنیا کنم تو را
باید هر آن چه هست، فدای حسین کرد
زین جمع، خوب نیست که منها کنم تو را
این فخر بس به هر دو جهانت، علی! که من
خواهم فدای زادۀ زهرا کنم تو را
اشکم، مشایعت کندت تا به حربگاه
ناچار اگر وداع، من این جا کنم تو را
رو، پشت کن به خیمه و رو کن به رزمگاه
تا من نظر به قامت رعنا کنم تو را
لیلا گه وداع علی گفت «کامران»!
کو فرصتی؟ که خوب تماشا کنم تو را