- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۲۰۰۸
- شماره مطلب: ۴۱۴۶
-
چاپ
گل فروش
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق!
باز بیا سر کنیم، قصّۀ گلزار عشق
قصّه شنیدم که دوش، تشنهلبی گلفروش
بُرد گلی سبزپوش، هدیه به بازار عشق
گل غم ناگفته داشت، چشم به خون خفته داشت
خاطر آشفته داشت، از غم سالار عشق
عشوهکنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خندهکنان باز کرد، دیده به دیدار عشق
گر چه زمان دیر بود، تشنهلبِ شیر بود
منتظرِ تیر بود، یار وفادار عشق
باغ تب و تاب داشت، گل عطش آب داشت
کی خبر از خواب داشت، دیدۀ بیدار عشق؟
تا هدف تیر شد، طفلِ زمان پیر شد
عرش، زمینگیر شد، ای عجب از کار عشق!
آن گل مینوسرشت، بر ورقِ سرنوشت
با خطی از خون نوشت، معنی ایثار عشق
نسترن دلنواز، رفت چو در خواب ناز
زمزمهای کرد ساز، قافلهسالار عشق
کای ادب آموخته! دیده به من دوخته!
غیر دلِ سوخته، نیست سزاوار عشق
این گل باغ خداست، از چمن کربلاست
بستر خوابش کجاست؟ سینۀ سردار عشق
غنچۀ خاموش من! یار کفنپوش من!
زینت آغوش من! یار من و یار عشق
دشت پر از های و هوست، مشتری عشق، اوست
ای همه تن گشته دوست! اوست خریدار عشق
خیمه به کویم زدی، خنده به رویم زدی
می ز سبویم زدی، بر سر بازار عشق
تازهگل پرپرم! من ز تو عاشقترم
اصغرم! ای اصغرم! ای گل گلزار عشق!
کودک من! لایلای، از غم تو وای وای!
گریه کند هایهای، دیدۀ خونبار عشق
با تو «شفق» پر گرفت، عاشقی از سر گرفت
تا نفسی برگرفت، پرده ز اسرار عشق
-
تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
تو را در سجدۀ باران و بر سجّادۀ صحرا
به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم
-
آیات توکّل و رضا
مطلوب تمام اولیاء، مطلب اوست
آیات توکّل و رضا بر لب اوست
رایات قیام و صلح و صبر و ایثار
بر دوش حسین و حسن و زینب اوست
-
چتر آفتاب
نسیم صبح! بگو چشمهی گلاب، کجاست؟
صفای آیینهها و زلال آب، کجاست؟
بنفشهها همه از باغ لاله میپرسند:
که بیقرارترین روح انقلاب، کجاست؟
-
دامن دامن
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم
رهآوردم بُوَد اشکی که دامندامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیارد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
گل فروش
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق!
باز بیا سر کنیم، قصّۀ گلزار عشق
قصّه شنیدم که دوش، تشنهلبی گلفروش
بُرد گلی سبزپوش، هدیه به بازار عشق
گل غم ناگفته داشت، چشم به خون خفته داشت
خاطر آشفته داشت، از غم سالار عشق
عشوهکنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خندهکنان باز کرد، دیده به دیدار عشق
گر چه زمان دیر بود، تشنهلبِ شیر بود
منتظرِ تیر بود، یار وفادار عشق
باغ تب و تاب داشت، گل عطش آب داشت
کی خبر از خواب داشت، دیدۀ بیدار عشق؟
تا هدف تیر شد، طفلِ زمان پیر شد
عرش، زمینگیر شد، ای عجب از کار عشق!
آن گل مینوسرشت، بر ورقِ سرنوشت
با خطی از خون نوشت، معنی ایثار عشق
نسترن دلنواز، رفت چو در خواب ناز
زمزمهای کرد ساز، قافلهسالار عشق
کای ادب آموخته! دیده به من دوخته!
غیر دلِ سوخته، نیست سزاوار عشق
این گل باغ خداست، از چمن کربلاست
بستر خوابش کجاست؟ سینۀ سردار عشق
غنچۀ خاموش من! یار کفنپوش من!
زینت آغوش من! یار من و یار عشق
دشت پر از های و هوست، مشتری عشق، اوست
ای همه تن گشته دوست! اوست خریدار عشق
خیمه به کویم زدی، خنده به رویم زدی
می ز سبویم زدی، بر سر بازار عشق
تازهگل پرپرم! من ز تو عاشقترم
اصغرم! ای اصغرم! ای گل گلزار عشق!
کودک من! لایلای، از غم تو وای وای!
گریه کند هایهای، دیدۀ خونبار عشق
با تو «شفق» پر گرفت، عاشقی از سر گرفت
تا نفسی برگرفت، پرده ز اسرار عشق
شعر اگر داشتید برامون بزارید.ممنون
عالی بود.اجرکم عندالله