- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۲۱۸۴
- شماره مطلب: ۴۱۰۶
-
چاپ
شکایت بیحساب
ز جور تو ز کفم رفت صبر و تاب، ای آب!
بده سؤال مرا از وفا جواب، ای آب!
ز ظلمها که نمودی به اهلبیت حسین
شکایت است مرا از تو بیحساب، ای آب!
ز دیو و دد همه سیراب از تو گردیدند
ز جیش کوفی و شامی ز شیخ و شاب، ای آب!
بگو دگر به چه رو ماندهای به کرببلا؟
نمای شرم تو از روی بوتراب، ای آب!
تو مَهر حضرت زهرا و تشنهکام، حسین
فتاده با تن صد چاک بر تُراب، ای آب!
خجل نگشتی از روی مادرش زهرا
دمی که شد به فلک، نالهی رباب؟ ای آب!
دمی که نالهی اطفال او به چرخ رسید
حیا نکردی از روی آن جناب؟ ای آب!
نوای «العطشِ» کودکان آل رسول
نمود گوش فلک کر ز التهاب، ای آب!
تو موجزن به فراتی ز تشنگی جان داد
علیّ اصغر وی، روی دوش باب، ای آب!
حسین را به لب آب، تشنهکام کُشی
چه میدهی به پیمبر بگو جواب؟ ای آب!
به ناله گفت «شکوهی»: به دشت کرببلا
فتاد دست علمدار بهر آب، ای آب!
-
حشمت سلطانی
چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟
پایدار هرگز نمانَد عالم ناپایدار
این عجوزه، از جبال تخت بر تابوت کرد
شهریاران عظام و خسروان تاجدار
-
مدحت بوالحسن
خیز ساقی! که شد، فصل اردی بهشت
رشک دیبای چین، گشت اطراف کشت
باغ شد مُشکبار، راغ عنبر سرشت
ای به پیش رخت، طلعت حور، زشت!
-
سرمست جام
جز حسین بن علی، شاه حجاز
کس به نرد عشق نامد پاکباز
از مدینه، سوی دشت کربلا
آمد آن سرمست از جام بلا
شکایت بیحساب
ز جور تو ز کفم رفت صبر و تاب، ای آب!
بده سؤال مرا از وفا جواب، ای آب!
ز ظلمها که نمودی به اهلبیت حسین
شکایت است مرا از تو بیحساب، ای آب!
ز دیو و دد همه سیراب از تو گردیدند
ز جیش کوفی و شامی ز شیخ و شاب، ای آب!
بگو دگر به چه رو ماندهای به کرببلا؟
نمای شرم تو از روی بوتراب، ای آب!
تو مَهر حضرت زهرا و تشنهکام، حسین
فتاده با تن صد چاک بر تُراب، ای آب!
خجل نگشتی از روی مادرش زهرا
دمی که شد به فلک، نالهی رباب؟ ای آب!
دمی که نالهی اطفال او به چرخ رسید
حیا نکردی از روی آن جناب؟ ای آب!
نوای «العطشِ» کودکان آل رسول
نمود گوش فلک کر ز التهاب، ای آب!
تو موجزن به فراتی ز تشنگی جان داد
علیّ اصغر وی، روی دوش باب، ای آب!
حسین را به لب آب، تشنهکام کُشی
چه میدهی به پیمبر بگو جواب؟ ای آب!
به ناله گفت «شکوهی»: به دشت کرببلا
فتاد دست علمدار بهر آب، ای آب!