- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۰۹۵
- شماره مطلب: ۴۰۳۱
-
چاپ
مهر بیعت
کارش، میان معرکه، بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوۀ مولا گرفته بود
تنها میان مردمِ بیعتفروشِ شهر
انبوه کینه، دور و برش را گرفته بود
دلواپسِ غریبیِ امروز خود نبود
امّا دلش به خاطر فردا گرفته بود
دیدی که از ارادت دیرینۀ حسین
یک کوفه زخم، در بدنش جا گرفته بود
با سنگ، پای بیعت او مُهر میزدند
باور نکرد از همه امضا گرفته بود
این شهر، خواب بود و ندانست قدر او
هر شب، برای مردمش، احیا گرفته بود
جُرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
آن شعلهها، برای همین پا گرفته بود
مهر بیعت
کارش، میان معرکه، بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوۀ مولا گرفته بود
تنها میان مردمِ بیعتفروشِ شهر
انبوه کینه، دور و برش را گرفته بود
دلواپسِ غریبیِ امروز خود نبود
امّا دلش به خاطر فردا گرفته بود
دیدی که از ارادت دیرینۀ حسین
یک کوفه زخم، در بدنش جا گرفته بود
با سنگ، پای بیعت او مُهر میزدند
باور نکرد از همه امضا گرفته بود
این شهر، خواب بود و ندانست قدر او
هر شب، برای مردمش، احیا گرفته بود
جُرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
آن شعلهها، برای همین پا گرفته بود