- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۲۷۰
- شماره مطلب: ۴۰۳۰
-
چاپ
بریدی کو؟
بَریدی کو که شاه تشنهکام از وی خبر گیرد؟
مگر کز قتل مسلم، ترکِ این ناخوش سفر گیرد
مگر چون بشنود ظلمی که مسلم دید و طفلانش
حساب کار خویش و طفلکان خویش، برگیرد
مگر بیکشتن عبّاس و عون و جعفر و اکبر
ز روز بد، امان یابد؛ ز خصم بد، حذر گیرد
مگر تا حُرمت صید حرم برجاست، نگذارد
که از بیحرمتی، خصم از حریمش، پرده برگیرد
مگر کز آه ماتم دیدهایّ و خون مظلومی
نه آتش خشک و تر سوزد؛ نه توفان بحر و بر گیرد
مگر تا بوسهگاه احمدی، یعنی گلوی او
نه از ناوک، زیان بیند؛ نه از خنجر، خبر گیرد
مگر، نه دختر زهرا ز غصّه، خون دل نوشد
مگر، نه پور بوسفیان ز شادی، جام زر گیرد
ولی میخواست یزدان تا سرش، زیب سنان گردد
که در هنگامۀ محشر، شفیع عاصیان گردد
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
بریدی کو؟
بَریدی کو که شاه تشنهکام از وی خبر گیرد؟
مگر کز قتل مسلم، ترکِ این ناخوش سفر گیرد
مگر چون بشنود ظلمی که مسلم دید و طفلانش
حساب کار خویش و طفلکان خویش، برگیرد
مگر بیکشتن عبّاس و عون و جعفر و اکبر
ز روز بد، امان یابد؛ ز خصم بد، حذر گیرد
مگر تا حُرمت صید حرم برجاست، نگذارد
که از بیحرمتی، خصم از حریمش، پرده برگیرد
مگر کز آه ماتم دیدهایّ و خون مظلومی
نه آتش خشک و تر سوزد؛ نه توفان بحر و بر گیرد
مگر تا بوسهگاه احمدی، یعنی گلوی او
نه از ناوک، زیان بیند؛ نه از خنجر، خبر گیرد
مگر، نه دختر زهرا ز غصّه، خون دل نوشد
مگر، نه پور بوسفیان ز شادی، جام زر گیرد
ولی میخواست یزدان تا سرش، زیب سنان گردد
که در هنگامۀ محشر، شفیع عاصیان گردد