- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۲۶۸۱
- شماره مطلب: ۳۹۴۲
-
چاپ
احرام خون
فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»
این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد
دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:
این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد
احرام خون ببندید، ای حاجیانِ چرخان!
خالی است مکّه از وحی، مکّه پُر از ستم شد
سرگرم کرد ابلیس، با این طوافتان، هان!
سرگیجه تا گرفتید، خود وارد حرم شد
خورشید، روی نیزه، باید عَلَم کنم من
قرآن به روی نیزه، دیروز اگر عَلَم شد
در کربلا بکارید، شمشیرها! سرم را
عُزّی، هُبَل، دوباره، در کعبه محترم شد
از کعبه چشم پوشید، با اهلبیت معصوم
لبتشنه رهسپار، دشت قیام و غم شد
آن روز آب نوشید، حلق حسین از تیغ
آن روز چشم زینب، بارانِ دمبهدم شد
هفتاد و دو ستاره، بیرق به دست، آن روز
آن روز دست عبّاس، یک کهکشان عَلَم شد
از کربلا به کعبه، پل بست، دست عبّاس
دستی که در حمایت، از آینه، قلم شد
-
خلقت دوباره
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروهای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربـــلا سر بریده دیدن است -
کعبۀ من
دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست
بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست
ورد زبانم امسال، ذکر مصیبتت بودامسال عالم من، در فکر عالم توست
-
چه سایهای!
اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست
حسین، پیش تو، انگار در کنار علی است
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
احرام خون
فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»
این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد
دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:
این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد
احرام خون ببندید، ای حاجیانِ چرخان!
خالی است مکّه از وحی، مکّه پُر از ستم شد
سرگرم کرد ابلیس، با این طوافتان، هان!
سرگیجه تا گرفتید، خود وارد حرم شد
خورشید، روی نیزه، باید عَلَم کنم من
قرآن به روی نیزه، دیروز اگر عَلَم شد
در کربلا بکارید، شمشیرها! سرم را
عُزّی، هُبَل، دوباره، در کعبه محترم شد
از کعبه چشم پوشید، با اهلبیت معصوم
لبتشنه رهسپار، دشت قیام و غم شد
آن روز آب نوشید، حلق حسین از تیغ
آن روز چشم زینب، بارانِ دمبهدم شد
هفتاد و دو ستاره، بیرق به دست، آن روز
آن روز دست عبّاس، یک کهکشان عَلَم شد
از کربلا به کعبه، پل بست، دست عبّاس
دستی که در حمایت، از آینه، قلم شد