- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۲۱۳۲
- شماره مطلب: ۳۹۲۳
-
چاپ
قلم صنع
یا للعجب! که تشنۀ آب فرات بود
شاهی که خاک درگهش، آب حیات بود
شد تشنهلب شهید، میان دو نهر آب
با آن که مهر مادرش، آب فرات بود
قسمت به کائنات کنی گر بلای او
افزون بلای او ز همه کائنات بود
آن شه چو رخ به عرصۀ جان باختن نمود
«روحُ الامین»پیاده، در آن عرصه مات بود
با التفات او به سوی بارگاه قُرب
بر جان و مال، کی دگرش التفات بود؟
گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی
میگفتمی که ذات وی، آثار ذات بود
غالی اگر نخوانی و کافر ندانیام
گویم که ذات او، همه عین صفات بود
آن شاه از آن ثبات که فرمود در بلا
کی کوه را تحمّل صبر و ثبات بود؟
نام حسین، چون قلم صُنع زد رقم
دندانهاش، کلید مراد و نجات بود
گفتم «طرب»! هر آن چه به غیر از رثای او
در پیش طبع اهل سخن، ترّهات بود
-
خورشید منکسف
در شام، چون که آل علی را مقام شد
روز جهان، سیاهتر از تیرهشام شد
شاهی که گنج سرّ خدا بود سینهاش
چون گنج در خرابهی شامش، مقام شد
-
شجر صبر
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب
بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب
گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند
از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب
-
لب یاقوت رنگ
اصغر چو خشک شد ز عطش، شیر مادرش
پژمرد همچو برگ خزان، روی انورش
اخترفشان ز دیده چو شد مامش از عطش
شد زرد، آفتاب و سیه گشت، اخترش
قلم صنع
یا للعجب! که تشنۀ آب فرات بود
شاهی که خاک درگهش، آب حیات بود
شد تشنهلب شهید، میان دو نهر آب
با آن که مهر مادرش، آب فرات بود
قسمت به کائنات کنی گر بلای او
افزون بلای او ز همه کائنات بود
آن شه چو رخ به عرصۀ جان باختن نمود
«روحُ الامین»پیاده، در آن عرصه مات بود
با التفات او به سوی بارگاه قُرب
بر جان و مال، کی دگرش التفات بود؟
گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی
میگفتمی که ذات وی، آثار ذات بود
غالی اگر نخوانی و کافر ندانیام
گویم که ذات او، همه عین صفات بود
آن شاه از آن ثبات که فرمود در بلا
کی کوه را تحمّل صبر و ثبات بود؟
نام حسین، چون قلم صُنع زد رقم
دندانهاش، کلید مراد و نجات بود
گفتم «طرب»! هر آن چه به غیر از رثای او
در پیش طبع اهل سخن، ترّهات بود