- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۲۸۰
- شماره مطلب: ۳۹۲۱
-
چاپ
دردمند عشق
عالم پُر از ندای حسین و نوای اوست
دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست
گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان
ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست
روزی جهان بگیرد اگر بانگ «یا اِله»
شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست
آب بقا که زندگی جاودان دهد
در پیش عارفان، اثر خاکِ پای اوست
تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد
صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست
گو دردمند عشق، نگردد پی دوا
کاین درد را علاج، ز «دار الشّفا»ی اوست
از شوق باغ خلد نلرزد اگر دلی
اندر هوای بارگه کربلای اوست
مفتون هر تعلّق و مجذوب هر هوس
کفر است گفتن، اینکه دلم آشنای اوست
نشناخت بیحسین، خدا را کسی به حق
در جمله ماسوا نه خدا، جز خدای اوست
دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید
سرگشتهای که چشم به سوی سوای اوست
آری؛ چراغ اگر نبُوَد در شب سیاه
رهرو کجا تمیز دهد راه را ز چاه؟
-
بهای عصمت
تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
آیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم
جز آن که بینم از جلواتت به هر نگاه
سود از سواد دیدهی خونین نمیبَرم
-
اشک حسرت
ز درد دل بگویم یا غم دلدار یا هر دو؟
ز جور خصم نالم یا فراق یار یا هر دو؟
به خون دل نمیدانم ز دامن گَرد غم شویم؟
برادر! یا به اشک دیدهی خونبار یا هر دو؟
-
مجال صحبت
مادرا! ای مونس غمهای من
یاد تو، نوشینی رؤیای من
مدّتی هرچند بودم از تو دور
بود جان، بیطاقت و دل، ناصبور
-
صحرای اندوه
چون قطار محنت و رنج و بلا
کرد از شامات، ره در کربلا
سیّد سجّاد، زینالعابدین
قبلهی حاجات، ارباب یقین
دردمند عشق
عالم پُر از ندای حسین و نوای اوست
دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست
گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان
ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست
روزی جهان بگیرد اگر بانگ «یا اِله»
شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست
آب بقا که زندگی جاودان دهد
در پیش عارفان، اثر خاکِ پای اوست
تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد
صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست
گو دردمند عشق، نگردد پی دوا
کاین درد را علاج، ز «دار الشّفا»ی اوست
از شوق باغ خلد نلرزد اگر دلی
اندر هوای بارگه کربلای اوست
مفتون هر تعلّق و مجذوب هر هوس
کفر است گفتن، اینکه دلم آشنای اوست
نشناخت بیحسین، خدا را کسی به حق
در جمله ماسوا نه خدا، جز خدای اوست
دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید
سرگشتهای که چشم به سوی سوای اوست
آری؛ چراغ اگر نبُوَد در شب سیاه
رهرو کجا تمیز دهد راه را ز چاه؟