- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۲۴۹۵
- شماره مطلب: ۳۸۵۴
-
چاپ
قربانگه عشق
ای که برسینۀ خود، آتش ماتم داری!
به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری
دخت مولایی و غمنامۀ زهراست تو را
نسبت از سلسلۀ حضرت خاتم داری
به وفای تو بنازم! که به قربانگه عشق
دل و دست و قدمی، ثابت و محکم داری
آه! از آن لحظه که عبّاس قلم شد دستش
وای! از آن لحظه که این صحنه، مجسّم داری
داغ هفتاد و دو آزاده ز پایت نفکند
گر چه از بار ستم، قامت خود، خم داری
تا که آتش به دل خرمن ظالم فکنی
غیرت حیدری و عزم مصمّم داری
نتوان وصف تو را گفت به یک عمر که تو
همّت آسیه و عصمت مریم داری
اوّلین شاعرۀ دشت بلایی، زآن رو
در دلت، غصّه به اندازۀ عالم داری
-
درس صبوری
ای زینب دیگر! که جگرسوختهای
چو لاله ز داغ، رخ برافروختهای
تو درس صبوری و فداکاری را
پیداست که از فاطمه آموختهای
-
قربانگه عشق
ای که بر سینهی خود، آتش ماتم داری!
به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری
دخت مولایی و غم نامهی زهراست تو را
نسبت از سلسلهی حضرت خاتم داری
-
بانوی شرافت
هم خواهر و هم دختر معصوم تویی
مظلومتر از زینب مظلوم تویی
ای شاعرۀ حماسۀ عاشورا!
بانوی شرافت، «امّ کلثوم» تویی
قربانگه عشق
ای که برسینۀ خود، آتش ماتم داری!
به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری
دخت مولایی و غمنامۀ زهراست تو را
نسبت از سلسلۀ حضرت خاتم داری
به وفای تو بنازم! که به قربانگه عشق
دل و دست و قدمی، ثابت و محکم داری
آه! از آن لحظه که عبّاس قلم شد دستش
وای! از آن لحظه که این صحنه، مجسّم داری
داغ هفتاد و دو آزاده ز پایت نفکند
گر چه از بار ستم، قامت خود، خم داری
تا که آتش به دل خرمن ظالم فکنی
غیرت حیدری و عزم مصمّم داری
نتوان وصف تو را گفت به یک عمر که تو
همّت آسیه و عصمت مریم داری
اوّلین شاعرۀ دشت بلایی، زآن رو
در دلت، غصّه به اندازۀ عالم داری