- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۲۰۵۹
- شماره مطلب: ۳۸۱۳
-
چاپ
تخمیس غزل طالب کابلی
ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو
گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو
نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟
«ای اشک ماتمت به رخ ملّت، آبرو!
وی از طفیل خون تو اسلام، سرخرو!»
گر چه به خون خویش، تن آغشته گشتهای
گر چه به خاک ماریه، بسْرشته گشتهای
بر پا صلات کرده و با خون نوشتهای
«دین را تو زنده کرده و خود کشته گشتهای
ای یافته ز فیض تو شرع نبی علو!»
از یثربت به کوفه نمودند میهمان
گشتند کوفیان لعین بر تو میزبان
خوان طعامشان ز جفا، نیزه و سنان
«گر آب را به روی تو بستند کوفیان
آوردی آب رفتۀ اسلام را به جو»
با آنکه پیک حق به حریم تو پردهدار
زآن رو که آل عصمت خود خوانده کردگار
این غم به جان عالم و آدم زند شرار
«بیپرده اهل بیت تو شد گر شترسوار
لکن نموده پردۀ اسلام را رفو»
کوفی صدای کوس ستم بر فلک رسانْد
اسب جفا و جور به هر سو که خواست، رانْد
قرآن، گهی سرت به سنان، گه به نیزه خوانْد
«در رتبۀ امامت تو گفت و گو نمانْد
زینب چو با یزید لعین کرد گفتوگو»
کرببلا به رتبه بِه از عرش کبریاست
چون ساکنین عرش به آن در پی دعاست
نامش دوای درد و همی تربتش شفاست
«جانم همیشه جانب صحرای کربلاست
یا رب! برآر آن چه به دل دارم آرزو»
-
شیرازۀ امالکتاب
بر زمین، شیرازۀ امالکتاب افتاده است؟
یا که شبه احمد از پشت عقاب افتاده است؟
این علىاکبر است افتاده در دریاى خون
یا که عکس ماه غرق خون در آب افتاده است؟
-
تخمیس غزل صامت بروجردی
فغان! ز کجروی چرخ و طرح رنگ نوینش
نگر چگونه به خاصان حق بُوَد سر کینش
شهی که مُلک سلیمان بُوَد به زیر نگینش
-
تخمیس غزل محفوظ اصفهانی
«شه دین گفت: من پابست عشق روی جانانم»
به کوی عشق سر بنْهاده اندر خطّ فرمانم
فدا اندر منا آورده جمع نوجوانانم
تخمیس غزل طالب کابلی
ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو
گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو
نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟
«ای اشک ماتمت به رخ ملّت، آبرو!
وی از طفیل خون تو اسلام، سرخرو!»
گر چه به خون خویش، تن آغشته گشتهای
گر چه به خاک ماریه، بسْرشته گشتهای
بر پا صلات کرده و با خون نوشتهای
«دین را تو زنده کرده و خود کشته گشتهای
ای یافته ز فیض تو شرع نبی علو!»
از یثربت به کوفه نمودند میهمان
گشتند کوفیان لعین بر تو میزبان
خوان طعامشان ز جفا، نیزه و سنان
«گر آب را به روی تو بستند کوفیان
آوردی آب رفتۀ اسلام را به جو»
با آنکه پیک حق به حریم تو پردهدار
زآن رو که آل عصمت خود خوانده کردگار
این غم به جان عالم و آدم زند شرار
«بیپرده اهل بیت تو شد گر شترسوار
لکن نموده پردۀ اسلام را رفو»
کوفی صدای کوس ستم بر فلک رسانْد
اسب جفا و جور به هر سو که خواست، رانْد
قرآن، گهی سرت به سنان، گه به نیزه خوانْد
«در رتبۀ امامت تو گفت و گو نمانْد
زینب چو با یزید لعین کرد گفتوگو»
کرببلا به رتبه بِه از عرش کبریاست
چون ساکنین عرش به آن در پی دعاست
نامش دوای درد و همی تربتش شفاست
«جانم همیشه جانب صحرای کربلاست
یا رب! برآر آن چه به دل دارم آرزو»
خیلی ممنون پدر بزرگم دنبال کاملش بودن مرسی مرسی