- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۱۰۵۴۱
- شماره مطلب: ۳۷۹۹
-
چاپ
ولادت حضرت مولی الکونین
البشاره! کز جمالش جلوهها دارد حسین
در تجلّی عارضی ایزدنما دارد حسین
عرش گوید دم به دم: یا لیتنی کنت تراب!
رتبه بنگر، غبطه بین، در عرش جا دارد حسین
ماه سوّم آمده در سوّم شعبان پدید
دو جهان را روشن از ماه لقا دارد حسین
گلشن آل محمّد باصفا گردیده است
اندر آن گلشن، جمالی باصفا دارد حسین
دامن صدّیقه گردیده است گلزار بهشت
چون مکان در دامن خیر النّسا دارد حسین
دیدۀ زهرا نه تنها گشته روشن زآن جمال
مرتضی را شاد و خندان، مصطفی دارد حسین
نی عجب کون و مکان را گر منوّر ساخته
عارضی رخشنده همچون مجتبی دارد حسین
نازم آن مولود مسعودی! که از قنداقهاش
فطرس غمدیده را از غم رها دارد حسین
جبرییل از مهد نازش برد سوی آسمان
آری، آری؛ در سما قدر و بها دارد حسین
امّت مرحومه را برگو از این پس غم مخور
چون به سر تاج شفاعت در جزا دارد حسین
جشن میلاد است، زهرا را بباید تهنیت
پس چرا در بزم او شوری به پا دارد حسین؟
احمد و زهرا و حیدر از چه گشته اشکبار؟
مر که در آن انجمن، بزم عزا دارد حسین
زینت عرش برین بود و ندانم از چه رو
تن به خون، غلتان به فرش کربلا دارد حسین
گاه جا بودش در آغوش نبی، گه فاطمه
پس چرا جا در زمین نینوا دارد حسین؟
در منای قرب حق از راه تسلیم و رضا
خفته در خون، اکبر گلگون قبا دارد حسین
اصغر لبتشنۀ مظلوم را در مهد ناز
آخرین قربانی از بهر فدا دارد حسین
در بر یک دشت دشمن تکیه بر نی کرده است
وا مصیبت! نالۀ «وا غربتا» دارد حسین
چون بود خویش کریم و طبع سرشارش جواد
این عطا بر «آذر» نوحهسرا دارد حسین
-
شیرازۀ امالکتاب
بر زمین، شیرازۀ امالکتاب افتاده است؟
یا که شبه احمد از پشت عقاب افتاده است؟
این علىاکبر است افتاده در دریاى خون
یا که عکس ماه غرق خون در آب افتاده است؟
-
تخمیس غزل طالب کابلی
ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو
گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو
نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟
-
تخمیس غزل صامت بروجردی
فغان! ز کجروی چرخ و طرح رنگ نوینش
نگر چگونه به خاصان حق بُوَد سر کینش
شهی که مُلک سلیمان بُوَد به زیر نگینش
-
تخمیس غزل محفوظ اصفهانی
«شه دین گفت: من پابست عشق روی جانانم»
به کوی عشق سر بنْهاده اندر خطّ فرمانم
فدا اندر منا آورده جمع نوجوانانم
ولادت حضرت مولی الکونین
البشاره! کز جمالش جلوهها دارد حسین
در تجلّی عارضی ایزدنما دارد حسین
عرش گوید دم به دم: یا لیتنی کنت تراب!
رتبه بنگر، غبطه بین، در عرش جا دارد حسین
ماه سوّم آمده در سوّم شعبان پدید
دو جهان را روشن از ماه لقا دارد حسین
گلشن آل محمّد باصفا گردیده است
اندر آن گلشن، جمالی باصفا دارد حسین
دامن صدّیقه گردیده است گلزار بهشت
چون مکان در دامن خیر النّسا دارد حسین
دیدۀ زهرا نه تنها گشته روشن زآن جمال
مرتضی را شاد و خندان، مصطفی دارد حسین
نی عجب کون و مکان را گر منوّر ساخته
عارضی رخشنده همچون مجتبی دارد حسین
نازم آن مولود مسعودی! که از قنداقهاش
فطرس غمدیده را از غم رها دارد حسین
جبرییل از مهد نازش برد سوی آسمان
آری، آری؛ در سما قدر و بها دارد حسین
امّت مرحومه را برگو از این پس غم مخور
چون به سر تاج شفاعت در جزا دارد حسین
جشن میلاد است، زهرا را بباید تهنیت
پس چرا در بزم او شوری به پا دارد حسین؟
احمد و زهرا و حیدر از چه گشته اشکبار؟
مر که در آن انجمن، بزم عزا دارد حسین
زینت عرش برین بود و ندانم از چه رو
تن به خون، غلتان به فرش کربلا دارد حسین
گاه جا بودش در آغوش نبی، گه فاطمه
پس چرا جا در زمین نینوا دارد حسین؟
در منای قرب حق از راه تسلیم و رضا
خفته در خون، اکبر گلگون قبا دارد حسین
اصغر لبتشنۀ مظلوم را در مهد ناز
آخرین قربانی از بهر فدا دارد حسین
در بر یک دشت دشمن تکیه بر نی کرده است
وا مصیبت! نالۀ «وا غربتا» دارد حسین
چون بود خویش کریم و طبع سرشارش جواد
این عطا بر «آذر» نوحهسرا دارد حسین