- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۳۶۴۱
- شماره مطلب: ۳۷۴۴
-
چاپ
السّلام علیک یا علی بن الحسین
برو ولی به تو ای گل سفر نمیآید
که این دل از پس داغ تو بر نمیآید
به خون نشسته دلم، اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمیآید
رقیه پشت سرت زار می زند، برگرد
چنین که میروی از تو خبر نمیآید
کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید
ز ترس توست حریفی اگر نمیآید
تمام دشت به تو خیره بود، نعره زدی
خودم بیایم اگر یک نفر نمیآید
غزال من که تو را گرگها نظر زدهاند
ز چشم زخم به جز دردسر نمیآید
رسید عمه به دادم که هیچ بابایی
به پای خود سر نعش پسر نمیآید
کجای دشت به خون خفتهای؟ بگو اکبر!
صدای تو که از این دور و بر نمیآید
دهان مگو که پر از لخته لختۀ خون است
نفس مگو نفس از سینه در نمیآید
به پیکر تو مگر جای سالمی مانده؟
چطور حوصلۀ نیزه سر نمیآید
-
به برق سکه، بهار وفایشان پاییز
نماز و روزۀ شکدار و حج حیرانی
شده جدیدترین شیوۀ مسلمانی
هزار خدعه و نیرنگ کار روزانه
قنوتهای شب و سجدههای طولانی
-
داغ تنهایی
میسوزم و چون آتشی در احتراقم
آه ای اجل از چه نمیآیی سراغم؟
این دشت نیت کرده یارم را بگیرد
ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم
-
ستارگان من
غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمیکه سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشتهام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
السّلام علیک یا علی بن الحسین
برو ولی به تو ای گل سفر نمیآید
که این دل از پس داغ تو بر نمیآید
به خون نشسته دلم، اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمیآید
رقیه پشت سرت زار می زند، برگرد
چنین که میروی از تو خبر نمیآید
کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید
ز ترس توست حریفی اگر نمیآید
تمام دشت به تو خیره بود، نعره زدی
خودم بیایم اگر یک نفر نمیآید
غزال من که تو را گرگها نظر زدهاند
ز چشم زخم به جز دردسر نمیآید
رسید عمه به دادم که هیچ بابایی
به پای خود سر نعش پسر نمیآید
کجای دشت به خون خفتهای؟ بگو اکبر!
صدای تو که از این دور و بر نمیآید
دهان مگو که پر از لخته لختۀ خون است
نفس مگو نفس از سینه در نمیآید
به پیکر تو مگر جای سالمی مانده؟
چطور حوصلۀ نیزه سر نمیآید