مشخصات شعر

به ناچار

 

گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار

رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار...

 

در حلقه‌ای از اشک پریشان شده رفتم

آن گونه که انگشترت انگار به ناچار...

 

شهری همه خواب و به لبت آیه‌ای از کهف

تنها تو و یک قافله بیدار، به ناچار

 

ماندیم جدا از تو و با اشک گذشتیم

از هلهلۀ کوچه و بازار به ناچار

 

سوگند به لب‌های تو صد بار شکستم

هر بار به یک علت و هر بار به ناچار

 

تو نیستی و ماندن من بی تو محال است

هر چند به ناچار به ناچار به ناچار

به ناچار

 

گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار

رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار...

 

در حلقه‌ای از اشک پریشان شده رفتم

آن گونه که انگشترت انگار به ناچار...

 

شهری همه خواب و به لبت آیه‌ای از کهف

تنها تو و یک قافله بیدار، به ناچار

 

ماندیم جدا از تو و با اشک گذشتیم

از هلهلۀ کوچه و بازار به ناچار

 

سوگند به لب‌های تو صد بار شکستم

هر بار به یک علت و هر بار به ناچار

 

تو نیستی و ماندن من بی تو محال است

هر چند به ناچار به ناچار به ناچار

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×