- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۲۸۵۴
- شماره مطلب: ۳۵۲۸
-
چاپ
بانوی آفتاب
بانوی آفتاب و زلال سپیده است
صبر و صفا و مهر و وفا آفریده است
او مثل زینب است که در وادی طلب
هر خار بوده است به پایش خلیده است
امّالبنین عاطفهها او که مثل ماه
از آسمان مهر و محبت چکیده است
بانوی مهربانی و آیینهدار نور
هر رنج بوده است به دوران کشیده است
شد دود، دودمان یزید و یزیدیان
آن جا که نور از دل ظلمت دمیده است
نازم به مادری که شهادت شعار اوست
مامی صبور و صاحب خلق حمیده است
«صائم» چگونه وصف عزیزی کند که او
یار ولا و مادر نور و سپیده است
-
داغستان گلها
گر چه از داغ فروغ دیدهام با غم قرینم
لیک افزونتر غمین در فُرقت سلطان دینم
شادمان باشم که خورشید عطش را شد علمدار
ساقی گلها فدا شد در ره آن نازنینم
-
آیین سوختن
به داغدشت بلا دید تا بدنها را
فشاند لاله به رخسار، نسترنها را
ز راه آمده، ماهی که «امّ کلثوم» است
ستارهریز کند ساغر سمنها را
بانوی آفتاب
بانوی آفتاب و زلال سپیده است
صبر و صفا و مهر و وفا آفریده است
او مثل زینب است که در وادی طلب
هر خار بوده است به پایش خلیده است
امّالبنین عاطفهها او که مثل ماه
از آسمان مهر و محبت چکیده است
بانوی مهربانی و آیینهدار نور
هر رنج بوده است به دوران کشیده است
شد دود، دودمان یزید و یزیدیان
آن جا که نور از دل ظلمت دمیده است
نازم به مادری که شهادت شعار اوست
مامی صبور و صاحب خلق حمیده است
«صائم» چگونه وصف عزیزی کند که او
یار ولا و مادر نور و سپیده است