- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۲۱۱۳
- شماره مطلب: ۳۵۰۶
-
چاپ
اشک تر
شد مدتی کز تو خبر ندارم
جز فکر تو فکری به سر ندارم
فخر تو بس که خادم حسینی
من هم جز این فخر دگر ندارم
بنشستهام به راه انتظارات
یک دم نظر زین راه برندارم
عباس من عباس من کجایی
صبر و توان زین بیشتر ندارم
من رهنشین وادی بقیعم
آن طایرم که بال و پر ندارم
جز خواب تو خواب دگر نبینم
جز یاد تو شب تا سحر ندارم
چشمم ز بسکه بر تو زار بگریست
دیگر به دیده اشکتر ندارم
ای عمر من برگ و برم تو بودی
من آن شجر، که برگ و بر ندارم
دیگر امید بازگشتت را
ای جان مادر زین سفر ندارم
فرق تو و عمود آهنینی
من باور این قول و خبر ندارم
با من مگوئید این خبر خدا را
در زندگی جز او ثمر ندارم
مردم مرا امّالبنین مخوانید
حالا که من دیگر پسر ندارم
-
عمرۀ مقبوله
ناله کن اى دل به عزاى على
گریه کن اى دیده براى على
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزاى على
-
پوشیدهام لباس فخر و عزت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارمدشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم -
مشک خالی و دو دست و پرچمی بشکسته
راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود
داغها پی در پی و غمها به هم پیوسته بودبس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود -
زهرای کوچک
تویی آن دختر زیبای کوچک
به دنبال پدر، با پای کوچک
به دشت کربلا با قلب خونینتو هستی لالۀ حمرای کوچک
اشک تر
شد مدتی کز تو خبر ندارم
جز فکر تو فکری به سر ندارم
فخر تو بس که خادم حسینی
من هم جز این فخر دگر ندارم
بنشستهام به راه انتظارات
یک دم نظر زین راه برندارم
عباس من عباس من کجایی
صبر و توان زین بیشتر ندارم
من رهنشین وادی بقیعم
آن طایرم که بال و پر ندارم
جز خواب تو خواب دگر نبینم
جز یاد تو شب تا سحر ندارم
چشمم ز بسکه بر تو زار بگریست
دیگر به دیده اشکتر ندارم
ای عمر من برگ و برم تو بودی
من آن شجر، که برگ و بر ندارم
دیگر امید بازگشتت را
ای جان مادر زین سفر ندارم
فرق تو و عمود آهنینی
من باور این قول و خبر ندارم
با من مگوئید این خبر خدا را
در زندگی جز او ثمر ندارم
مردم مرا امّالبنین مخوانید
حالا که من دیگر پسر ندارم