- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۷
- بازدید: ۷۳۰
- شماره مطلب: ۳۴۳۹
-
چاپ
منصب
خشکیده بود آن لب دریایی شما
بیتاب بود سینۀ شیدایی شما
چشمان آسمان بلند خدایتان
مبهوت مانده بر قد رعنایی شما
گل از گل رقیۀ ارباب میشکفت
با دیدن تبسم رؤیایی شما
بیخود نگفتهاند که ماه قبیلهاید
همتا نداشت جذبۀ زیبایی شما
برگرد و سمت خیمۀ زنها قدم بزن
طفلی نگاش مانده به لالایی شما
از اینکه آب داری و لب تشنه ماندهای
در حیرت است منصب سقایی شما
حتی اگر به سمت تلاطم نمیزدی
چیزی که کم نمیشد از آقایی شما
-
دل زخمی
از دل شب زدۀ مکه سحر میآید
عاقبت عمر شب شهر به سر میآید
بال جبریل روی خاک زمین فرش شده
دارد از عرش خداوند خبر میآید
-
چشمۀ غم دنیا
سینهام چون تلاطم دریا
چشم من چشمۀ غم دنیا
دادهام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
-
زخم برابر
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصۀ محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
-
قاصدک سوخته
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیدهام خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحهام را خواندم
بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم
منصب
خشکیده بود آن لب دریایی شما
بیتاب بود سینۀ شیدایی شما
چشمان آسمان بلند خدایتان
مبهوت مانده بر قد رعنایی شما
گل از گل رقیۀ ارباب میشکفت
با دیدن تبسم رؤیایی شما
بیخود نگفتهاند که ماه قبیلهاید
همتا نداشت جذبۀ زیبایی شما
برگرد و سمت خیمۀ زنها قدم بزن
طفلی نگاش مانده به لالایی شما
از اینکه آب داری و لب تشنه ماندهای
در حیرت است منصب سقایی شما
حتی اگر به سمت تلاطم نمیزدی
چیزی که کم نمیشد از آقایی شما