مشخصات شعر

افتاده

عمه جان بنگر عمو از صدر زین افتاده است

زینت دوش نبی روی زمین افتاده است

 

بی‌سپاه و بی‌سپهدار و غریب و تشنه‌لب

از لبش حتی دم هل من معین افتاده است

 

عمه جان آخر چه شد کارش به اینجاها کشید

حضرت بالا نشینم را ببین افتاده است

 

من که می‌دانم تو از ما نیز با غیرت‌تری

پس چرا تو ایستادی، شاه دین افتاده است؟

 

کاش دست من بلاگردان دست او شود

ساربان چشمش به انگشت و نگین افتاده است

 

گاه روی دست و پا و گاه زیر دست و پا

این عموی ماست یعنی این چنین افتاده است؟

 

دوست داری دق کنم عمه؟ رهایم کن ببین

موی او در پنجۀ شمر لعین افتاده است

 

تو برو فکری به حال دختران خیمه کن

در دل خیمه هراسی آتشین افتاده است

افتاده

عمه جان بنگر عمو از صدر زین افتاده است

زینت دوش نبی روی زمین افتاده است

 

بی‌سپاه و بی‌سپهدار و غریب و تشنه‌لب

از لبش حتی دم هل من معین افتاده است

 

عمه جان آخر چه شد کارش به اینجاها کشید

حضرت بالا نشینم را ببین افتاده است

 

من که می‌دانم تو از ما نیز با غیرت‌تری

پس چرا تو ایستادی، شاه دین افتاده است؟

 

کاش دست من بلاگردان دست او شود

ساربان چشمش به انگشت و نگین افتاده است

 

گاه روی دست و پا و گاه زیر دست و پا

این عموی ماست یعنی این چنین افتاده است؟

 

دوست داری دق کنم عمه؟ رهایم کن ببین

موی او در پنجۀ شمر لعین افتاده است

 

تو برو فکری به حال دختران خیمه کن

در دل خیمه هراسی آتشین افتاده است

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×