مشخصات شعر

ناقابل

دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم

بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم

 

این دو گل که جای خود، من نیز قابل نیستم

خاک پایت گردم و جانم به قربانت کنم

 

گفته‌ام از پهلوی بشکسته نامی آورند

تا مگر راضی به اذن این دو طفلانت کنم

 

شانه بر مو، سرمه بر چشم و حمایل بسته‌اند

مستشان با گفتن ذکر حسین جانت کنم

 

من خجالت می‌کشم از خیمه‌ها آیم برون

نیستم راضی که یک لحظه پریشانت کنم

 

داغ اکبر داغ‌های دیگرم برده زیاد

من فقط گریه بر آن خورشید تابانت کنم

ناقابل

دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم

بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم

 

این دو گل که جای خود، من نیز قابل نیستم

خاک پایت گردم و جانم به قربانت کنم

 

گفته‌ام از پهلوی بشکسته نامی آورند

تا مگر راضی به اذن این دو طفلانت کنم

 

شانه بر مو، سرمه بر چشم و حمایل بسته‌اند

مستشان با گفتن ذکر حسین جانت کنم

 

من خجالت می‌کشم از خیمه‌ها آیم برون

نیستم راضی که یک لحظه پریشانت کنم

 

داغ اکبر داغ‌های دیگرم برده زیاد

من فقط گریه بر آن خورشید تابانت کنم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×