مشخصات شعر

آینه‌دار فاطمه (س)

آینه‌دار فاطمه، تموم حاصل باباست

شبا صدای لالائیش، تپش‌های دل باباست

 

می‌دوخت به چشمای بابا، نگاه صاف و ساده شو

وقت نماز که می‌رسید، زود می‌آورد سجاده شو

 

به گوشه توی خیمه‌ای، تنگ غروب کربلا

جانماز کوچیکشو، پهن کرده بود واسه بابا

 

باد سیاهی وزید و، به جای بابا شمر اومد

به صورت نحیف گل، با دست سنگی سیلی زد

 

پیش چشای نیمه جون، دشتو به آتیش کشیدند

پای برهنه بچه‌ها، روی خارا می‌دویدند

 

زخم زبون و هلهله، جای کبود سلسله

دلهره و وحشت شب، دست سیاه حرمله

 

با التماس و اشک و آه، می‌پرسید از راه نجف

می‌گفت کجاست قبر بابام، رو بکنم کدوم طرف

 

یتیم نواز کوفیا، حالا کجاست تا ببینه

سایۀ تازیانه‌ها، به روی گل‌هاش می‌شینه

 

شده پاهای کوچیکش، اسیر زخم آبله

از روی ناقه افتاده، خدایا رفته ناقله

 

دامن دشت پر شده از، یه بغض و احساس کبود

زائر روی هم شدند، آخه دو تا یاس کبود

 

نگاهاشون شبیه هم، رو چهره شون یه هاله بود

صورتشون بنفشه‌پوش، کنج لباشون لاله بود

 

روی یکی نیلی شده، تو قصۀ غصب فدک

ولی یکی از کوفیا، بی‌بهونه خورده کتک

 

یکی غریب و بی‌پناه، با گریه و خسته‌دلی

ولی یکی تو کوچه‌ها، جلوی چشمای علی

آینه‌دار فاطمه (س)

آینه‌دار فاطمه، تموم حاصل باباست

شبا صدای لالائیش، تپش‌های دل باباست

 

می‌دوخت به چشمای بابا، نگاه صاف و ساده شو

وقت نماز که می‌رسید، زود می‌آورد سجاده شو

 

به گوشه توی خیمه‌ای، تنگ غروب کربلا

جانماز کوچیکشو، پهن کرده بود واسه بابا

 

باد سیاهی وزید و، به جای بابا شمر اومد

به صورت نحیف گل، با دست سنگی سیلی زد

 

پیش چشای نیمه جون، دشتو به آتیش کشیدند

پای برهنه بچه‌ها، روی خارا می‌دویدند

 

زخم زبون و هلهله، جای کبود سلسله

دلهره و وحشت شب، دست سیاه حرمله

 

با التماس و اشک و آه، می‌پرسید از راه نجف

می‌گفت کجاست قبر بابام، رو بکنم کدوم طرف

 

یتیم نواز کوفیا، حالا کجاست تا ببینه

سایۀ تازیانه‌ها، به روی گل‌هاش می‌شینه

 

شده پاهای کوچیکش، اسیر زخم آبله

از روی ناقه افتاده، خدایا رفته ناقله

 

دامن دشت پر شده از، یه بغض و احساس کبود

زائر روی هم شدند، آخه دو تا یاس کبود

 

نگاهاشون شبیه هم، رو چهره شون یه هاله بود

صورتشون بنفشه‌پوش، کنج لباشون لاله بود

 

روی یکی نیلی شده، تو قصۀ غصب فدک

ولی یکی از کوفیا، بی‌بهونه خورده کتک

 

یکی غریب و بی‌پناه، با گریه و خسته‌دلی

ولی یکی تو کوچه‌ها، جلوی چشمای علی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×