- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
- بازدید: ۱۰۰۴
- شماره مطلب: ۳۳۹۳
-
چاپ
بلوا
هی نقشه میکشند که بَلوا به پا کنند
من را به درد بیپدری مبتلا کنند
اینها تمام، از پدرت زخم خوردهاند
پس آمدند از دل خود عقده وا کنند
گفتند تا که سر بِبُرند از تو، میشود
از دختری سه ساله پدر را جدا کنند
تنها به کشتن تو رضایت نمیدهند
ای کاش بعد از این بدنت را رها کنند
انگشتر تو کاش به دست رقیّه بود
تا بیشتر حقارت خود برملا کنند
در بین کوچه باز نشد عقدههایشان
آنقدر میزنند تنم را سیا کنند
هی میکشند موی مرا، چادر مرا
شاید که زخم کهنۀ خود را دوا کنند
من کودکم، ز عمّۀ من کاش بگذرند!
وز رشتههای چادر زینب حیا کنند
قرآن بخوان که بین حسینیّه، شیعهها
صف بستهاند تا که به ما اقتدا کنند
-
گنجینۀ اسرار
زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد
هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانهات
در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد
-
ارث قبیله
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است
مویش سفید گشته و قدش کمانتر است
این بیست و پنج سال که سنی نمیشود
اما بهار عمر شما پر خزانتر است
-
نور واحد
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
-
عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست
بشنو از من، دارم از یارم حکایت میکنم
سینهای دارم کز آن شرح محبت میکنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینهای است
من دلی دارم که آن را وقف هیئت میکنم
بلوا
هی نقشه میکشند که بَلوا به پا کنند
من را به درد بیپدری مبتلا کنند
اینها تمام، از پدرت زخم خوردهاند
پس آمدند از دل خود عقده وا کنند
گفتند تا که سر بِبُرند از تو، میشود
از دختری سه ساله پدر را جدا کنند
تنها به کشتن تو رضایت نمیدهند
ای کاش بعد از این بدنت را رها کنند
انگشتر تو کاش به دست رقیّه بود
تا بیشتر حقارت خود برملا کنند
در بین کوچه باز نشد عقدههایشان
آنقدر میزنند تنم را سیا کنند
هی میکشند موی مرا، چادر مرا
شاید که زخم کهنۀ خود را دوا کنند
من کودکم، ز عمّۀ من کاش بگذرند!
وز رشتههای چادر زینب حیا کنند
قرآن بخوان که بین حسینیّه، شیعهها
صف بستهاند تا که به ما اقتدا کنند