- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
- بازدید: ۱۵۵۴
- شماره مطلب: ۳۳۹۰
-
چاپ
چند وقت
آمدی چشم فراقم روشن
قدمت بر سر چشمم بابا
از سر نیزه رسیدی بنشین
تا بیارم کمی مرهم بابا
قصۀ هجر من و هجر شما
قصۀ یوسف و یعقوب شده
صبر از عمه گرفتم هر جا
دخترت قبلۀ ایوب شده
همه بر غربت من گریه کنند
فقط این قاتل تو میخندد
همه شب بیتو ندارم خوابی
عمهام چشم مرا میبندد
روی هر چشمۀ بیعاطفهای
مثل یک بغض شکفتم بابا
هر کجا سفرۀ دل وا کردم
فقط از درد تو گفتم بابا
سرپا میشود و میافتم
دیگر از درد زمینگیر شدم
زحمت عمه شدم ای بابا
راحتم کن که دگر پیر شدم
حتماً از نیزه زمینت زدهاند
که کمی دیر رسیدی بابا
میشناسیم؟ بگو چند شب است
دخترت را تو ندیدی بابا
-
عرفات کربلاییها
ظهر زیبای وقوفه، یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
-
شیرینترین عبادت
آقا سلام! ماه محرم شروع شد
«باز این چه شورش است و چه ماتم» شروع شد
آقا سلام! کاسۀ اشکی به من دهید
ماه گدایی من و چشمم شروع شد
-
چشم تو و مشک خالی عباس
به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم
قنوت گریه گرفتیم و مستجاب شدیم
و ما که در پی خورشید نیزهات بودیم
شبانه نور گرفتیم و آفتاب شدیم
-
دو تا بالِ گریه
منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم
واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم
چند وقت
آمدی چشم فراقم روشن
قدمت بر سر چشمم بابا
از سر نیزه رسیدی بنشین
تا بیارم کمی مرهم بابا
قصۀ هجر من و هجر شما
قصۀ یوسف و یعقوب شده
صبر از عمه گرفتم هر جا
دخترت قبلۀ ایوب شده
همه بر غربت من گریه کنند
فقط این قاتل تو میخندد
همه شب بیتو ندارم خوابی
عمهام چشم مرا میبندد
روی هر چشمۀ بیعاطفهای
مثل یک بغض شکفتم بابا
هر کجا سفرۀ دل وا کردم
فقط از درد تو گفتم بابا
سرپا میشود و میافتم
دیگر از درد زمینگیر شدم
زحمت عمه شدم ای بابا
راحتم کن که دگر پیر شدم
حتماً از نیزه زمینت زدهاند
که کمی دیر رسیدی بابا
میشناسیم؟ بگو چند شب است
دخترت را تو ندیدی بابا