مشخصات شعر

چند وقت

آمدی چشم فراقم روشن

قدمت بر سر چشمم بابا

از سر نیزه رسیدی بنشین

تا بیارم کمی مرهم بابا

 

قصۀ هجر من و هجر شما

قصۀ یوسف و یعقوب شده

صبر از عمه گرفتم هر جا

دخترت قبلۀ ایوب شده

 

همه بر غربت من گریه کنند

فقط این قاتل تو می‌خندد

همه شب بی‌تو ندارم خوابی

عمه‌ام چشم مرا می‌بندد

 

روی هر چشمۀ بی‌عاطفه‌ای

مثل یک بغض شکفتم بابا

هر کجا سفرۀ دل وا کردم

فقط از درد تو گفتم بابا

 

سرپا می‌شود و می‌افتم

دیگر از درد زمین‌گیر شدم

زحمت عمه شدم ای بابا

راحتم کن که دگر پیر شدم

 

حتماً از نیزه زمینت زده‌اند

که کمی دیر رسیدی بابا

می‌شناسیم؟ بگو چند شب است

دخترت را تو ندیدی بابا

چند وقت

آمدی چشم فراقم روشن

قدمت بر سر چشمم بابا

از سر نیزه رسیدی بنشین

تا بیارم کمی مرهم بابا

 

قصۀ هجر من و هجر شما

قصۀ یوسف و یعقوب شده

صبر از عمه گرفتم هر جا

دخترت قبلۀ ایوب شده

 

همه بر غربت من گریه کنند

فقط این قاتل تو می‌خندد

همه شب بی‌تو ندارم خوابی

عمه‌ام چشم مرا می‌بندد

 

روی هر چشمۀ بی‌عاطفه‌ای

مثل یک بغض شکفتم بابا

هر کجا سفرۀ دل وا کردم

فقط از درد تو گفتم بابا

 

سرپا می‌شود و می‌افتم

دیگر از درد زمین‌گیر شدم

زحمت عمه شدم ای بابا

راحتم کن که دگر پیر شدم

 

حتماً از نیزه زمینت زده‌اند

که کمی دیر رسیدی بابا

می‌شناسیم؟ بگو چند شب است

دخترت را تو ندیدی بابا

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×