- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۲
- بازدید: ۳۴۱۷
- شماره مطلب: ۳۳۷۹
-
چاپ
مشخصات شعر
آبروی عشق
خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند
کوچههای کوفه بار غربتم را میکشند
هر چه میگردد دلم راهی به سوی عشق نیست
راههای اصلی کوفه به سمت غربتند
هر که از ره میرسد با تازیانه میزند
دستهایم را خدا، کوفی جماعت بستهاند
هر چه میگویم غریبم، میهمانم، بیکسم
مردم این شهر دون تنها نگاهم میکنند
وای از این مهماننوازانی که مهمان میکشند
این جماعت آبروی عشق را هم میبرند
از همین شاعر
آبروی عشق
خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند
کوچههای کوفه بار غربتم را میکشند
هر چه میگردد دلم راهی به سوی عشق نیست
راههای اصلی کوفه به سمت غربتند
هر که از ره میرسد با تازیانه میزند
دستهایم را خدا، کوفی جماعت بستهاند
هر چه میگویم غریبم، میهمانم، بیکسم
مردم این شهر دون تنها نگاهم میکنند
وای از این مهماننوازانی که مهمان میکشند
این جماعت آبروی عشق را هم میبرند
مطالب برتر سایت
اولین نظر را ارسال کنید
مطالب برتر سایت