- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۴۰۶
- شماره مطلب: ۳۳۵۷
-
چاپ
گریستم
دیشب برای خاطر سقا گریستم
بر دستهای پرپر آقا گریستم
با «یا حسین»های دلم دم گرفتهام
وقتی به زیر خیمۀ مولا گریستم
اشکم چکید روی غزلهای تازهام
آتش گرفت قلب غزل تا گریستم
از صبر بینهایت زینب دلم شکست
تا دست کم به وسعت دریا گریستم
کم مانده بود تا ز غمش کم بیاورم
دیدم تمام آینهها را گریستم
دختر نشست شام غریبان گرفت و گفت:
شمعم، کنار غربت بابا گریستم
زهرا هنوز داغ تو را گریه میکند
زانو زدم برابر زهرا گریستم
-
صاحب غمها
آمد محرم، صاحب غمها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتمها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدمها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرمها کجایی؟
-
«انّمایی» دوباره نازل شد
نیزهدارت به من یتیمی را، داشت از روی نی نشان میداد
زخم هرچه گرفت جان مرا، هر نگاهت به من که جان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی، سایهات همچنان روی سر ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید! گرمیت جان به کاروان میداد -
بیبرادر
دو دست سبز او در آب میخورد
مگر او بیبرادر آب میخورد؟
به لبخند گل ششماهه سوگند
عطش، از آتشِ «در» آب میخورد
-
بیبدیل
اگر لبتشنه اما بیبدیل است
زلال عشق را تنها دلیل است
شفاعت را به دستش میسپارند
که او از جانب زهرا وکیل است
گریستم
دیشب برای خاطر سقا گریستم
بر دستهای پرپر آقا گریستم
با «یا حسین»های دلم دم گرفتهام
وقتی به زیر خیمۀ مولا گریستم
اشکم چکید روی غزلهای تازهام
آتش گرفت قلب غزل تا گریستم
از صبر بینهایت زینب دلم شکست
تا دست کم به وسعت دریا گریستم
کم مانده بود تا ز غمش کم بیاورم
دیدم تمام آینهها را گریستم
دختر نشست شام غریبان گرفت و گفت:
شمعم، کنار غربت بابا گریستم
زهرا هنوز داغ تو را گریه میکند
زانو زدم برابر زهرا گریستم