- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
- بازدید: ۹۹۷
- شماره مطلب: ۳۳۲۴
-
چاپ
دو شعلهپوش مصمم
دو نوجوان مصمم، دو آفتاب مبرهن
دو گردباد مهاجم، دو شعله پوش زره تن
دو سهم دامن زینب، سرود آینه بر لب
چهار شانه و زیبا، سیاه چشم و فروتن
هزار سینه محمد پر از صلابت عون است
هزار حنجره آتش، هزار آینه روشن
و هر دو مست و غزلپوش و هر دو عاشق و
پر از خیال پرنده، پر از هوای پریدن
امان گرفته رهیدند، کمان کشیده چکیدند
شبیه رد شهابی که از دهانِ فلاخن
چنان مقابله کردند که در خیال نگنجد
نه در کتیبۀ تاریخ، نه در تصورِ دشمن
شکوه زینبیاش را و حق مادریاش را
رسانده است به پایان تمامِ غیرت این زن
کنار دایره این دف که داده آینه از کف
سبوی حوصلهاش را سپرده است به گلشن
چراغ فاجعه گُر زد، نگاه حادثه لرزید
و پشت آینه خم شد در انحنای شکستن
دو آیه از غزلِ عشق به رقص آمده اینک
«کدام باده چکیده» به جام این دو تهمتن
دو آذرخش فروزان، دو شعله سوزِ مصمم
در این مکاشفه بیشک رسیدهاند به بودن
-
با امّالبنین در بقیع
دوباره غربت و اندوه آشنای بقیع
غروب و گریهی یک زن به شانههای بقیع
صدای نوحه میآید از آشیانهی باد
گمان کنم که تو باشی غزلسرای بقیع
-
عطش و آتش
هر دو سرشار از عطش در آرزوی آتشند
هر دو مشتاق و غزلخوان رو به سوی آتشند
گاهی از آیینه میگیرند ردِ روشنی
گاه چون پروانهها در جستجوی آتشند
دو شعلهپوش مصمم
دو نوجوان مصمم، دو آفتاب مبرهن
دو گردباد مهاجم، دو شعله پوش زره تن
دو سهم دامن زینب، سرود آینه بر لب
چهار شانه و زیبا، سیاه چشم و فروتن
هزار سینه محمد پر از صلابت عون است
هزار حنجره آتش، هزار آینه روشن
و هر دو مست و غزلپوش و هر دو عاشق و
پر از خیال پرنده، پر از هوای پریدن
امان گرفته رهیدند، کمان کشیده چکیدند
شبیه رد شهابی که از دهانِ فلاخن
چنان مقابله کردند که در خیال نگنجد
نه در کتیبۀ تاریخ، نه در تصورِ دشمن
شکوه زینبیاش را و حق مادریاش را
رسانده است به پایان تمامِ غیرت این زن
کنار دایره این دف که داده آینه از کف
سبوی حوصلهاش را سپرده است به گلشن
چراغ فاجعه گُر زد، نگاه حادثه لرزید
و پشت آینه خم شد در انحنای شکستن
دو آیه از غزلِ عشق به رقص آمده اینک
«کدام باده چکیده» به جام این دو تهمتن
دو آذرخش فروزان، دو شعله سوزِ مصمم
در این مکاشفه بیشک رسیدهاند به بودن