- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۵
- بازدید: ۲۷۶۷
- شماره مطلب: ۳۰۳۶
-
چاپ
مهمانی
زیب آغوش نبی! نوک سنان جای تو نیست
مطبخ و خاک سیه، منزل و مأوای تو نیست
بیحیا آنکه نهادت به روی خاک تنور
عرش را مرتبۀ خاک کف پای تو نیست
دیشب ای دوست به مهمانی خولی رفتی
جان من! جای تو در خانۀ اعدای تو نیست
آی تا من ز جراحات تو این خاک سیاه
شویم از اشک که این گونه مداوای تو نیست
سایۀ خویش مگیر از سرم ای سرو بلند
که مرا هیچ به سر غیر تماشای تو نیست
در ره دوست گذشتی ز سر و مال و عیال
هیچ کس را به جهان همّت والای تو نیست
نه همین واله و شیدای تو شد خواهر تو
آن دلی کو که چو من واله و شیدای تو نیست
-
توفان بلا
حلال جمیع مشکلات است حسین
شویندۀ لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینه النجاه است حسین
-
فغان یتیم
این شنیدم که چو آید به فغان، طفل یتیم
افتد از نالهی او، زلزله بر عرش عظیم
گر چنین است، چه کرده است ندانم با عرش
آه طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم؟
-
آزردن مهمان
تا چند زنی ظالم! چوب این لب عطشان را؟
بردار از این لبها، این چوب خزیران را
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد؟ ای کافر!
تا چند روا داری، آزردن مهمان را؟
-
وقت رجعت
چون که گردیدند با احوال زار
آل عصمت، عازم شهر و دیار
وقت شد تا عترت شاه حجاز
از اسیری در وطن گردند باز
مهمانی
زیب آغوش نبی! نوک سنان جای تو نیست
مطبخ و خاک سیه، منزل و مأوای تو نیست
بیحیا آنکه نهادت به روی خاک تنور
عرش را مرتبۀ خاک کف پای تو نیست
دیشب ای دوست به مهمانی خولی رفتی
جان من! جای تو در خانۀ اعدای تو نیست
آی تا من ز جراحات تو این خاک سیاه
شویم از اشک که این گونه مداوای تو نیست
سایۀ خویش مگیر از سرم ای سرو بلند
که مرا هیچ به سر غیر تماشای تو نیست
در ره دوست گذشتی ز سر و مال و عیال
هیچ کس را به جهان همّت والای تو نیست
نه همین واله و شیدای تو شد خواهر تو
آن دلی کو که چو من واله و شیدای تو نیست