مشخصات شعر

زبان حال حضرت ام المصائب با حضرت زهرا (سلام الله علیهما)

با چشم‌های نیمه بازت گاه گاهی

چشمان خیس و خسته‌ام را کن نگاهی

 

وقتی تنور خانه روشن شد برایت

گفتم خدا را شکر کم کم روبه‌راهی

 

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد

دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

 

از بس به پای گریه‌هایت آب رفتی

چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی

 

پهلو به پهلو می‌شوی و می‌چکد خون

از زخم‌های پیکرت خواهی نخواهی

 

از درد شانه، شانه می‌افتد ز دستت

خون می‌نشیند کنج لب‌هایت ز آهی

 

در خواب بودی چادرت را باز کردم

شاید ببینم چهره‌ات را در پگاهی

 

دیدم که پایین دو چشمان تو پیداست

زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

 

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی

از سرگذشتم از جدایی، بی پناهی

 

گفتی غروبی شعله می‌پیچد به بالم

گفتی که می‌سوزم میان خیمه‌گاهی

 

در حلقۀ نامحرمان و نیزه داران

هرجا که می‌گردم ندارم تکیه‌گاهی

زبان حال حضرت ام المصائب با حضرت زهرا (سلام الله علیهما)

با چشم‌های نیمه بازت گاه گاهی

چشمان خیس و خسته‌ام را کن نگاهی

 

وقتی تنور خانه روشن شد برایت

گفتم خدا را شکر کم کم روبه‌راهی

 

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد

دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

 

از بس به پای گریه‌هایت آب رفتی

چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی

 

پهلو به پهلو می‌شوی و می‌چکد خون

از زخم‌های پیکرت خواهی نخواهی

 

از درد شانه، شانه می‌افتد ز دستت

خون می‌نشیند کنج لب‌هایت ز آهی

 

در خواب بودی چادرت را باز کردم

شاید ببینم چهره‌ات را در پگاهی

 

دیدم که پایین دو چشمان تو پیداست

زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

 

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی

از سرگذشتم از جدایی، بی پناهی

 

گفتی غروبی شعله می‌پیچد به بالم

گفتی که می‌سوزم میان خیمه‌گاهی

 

در حلقۀ نامحرمان و نیزه داران

هرجا که می‌گردم ندارم تکیه‌گاهی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×