- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
- بازدید: ۹۷۴
- شماره مطلب: ۳۰۲۱
-
چاپ
در امتداد علقمه
هر کس ز جام عشق تو گردید مست و رفت
چشم از جهان و هر چه در او بود بست و رفت
نشناخت پای خویش ز سر در طریق عشق
آن کس که شد ز بادۀ معشوق مست و رفت
شد مست آن که روز ازل از میالست
از هر چه بود رشتۀ الفت گسست و رفت
پشت جهان شکست چو آن ساقی حرم
پوشید چشم خویشتن از هر چه هست و رفت
در امتداد علقمه با تیغ آبدار
صفهای کفر را همه در هم شکست و رفت
سوی فرات رفت که آب آورد ولی
«ساقی» ز بند محنت و اندوه رست و رفت
زان پیشتر که بگذرد از سر به راه دوست
بگذشت در طریق وفا از دو دست و رفت
بگرفت در ازای دو دست از خدا دو بال
آن جا که بار خویش «ابوالفضل» بست و رفت
کسب کمال کرد «زرافشان!» امیر عشق
در ساحل فرات به یک ناز شست و رفت
در امتداد علقمه
هر کس ز جام عشق تو گردید مست و رفت
چشم از جهان و هر چه در او بود بست و رفت
نشناخت پای خویش ز سر در طریق عشق
آن کس که شد ز بادۀ معشوق مست و رفت
شد مست آن که روز ازل از میالست
از هر چه بود رشتۀ الفت گسست و رفت
پشت جهان شکست چو آن ساقی حرم
پوشید چشم خویشتن از هر چه هست و رفت
در امتداد علقمه با تیغ آبدار
صفهای کفر را همه در هم شکست و رفت
سوی فرات رفت که آب آورد ولی
«ساقی» ز بند محنت و اندوه رست و رفت
زان پیشتر که بگذرد از سر به راه دوست
بگذشت در طریق وفا از دو دست و رفت
بگرفت در ازای دو دست از خدا دو بال
آن جا که بار خویش «ابوالفضل» بست و رفت
کسب کمال کرد «زرافشان!» امیر عشق
در ساحل فرات به یک ناز شست و رفت