- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۸
- بازدید: ۹۹۵
- شماره مطلب: ۲۹۸۷
-
چاپ
فصلی از یک ترکیببند عاشورایی
شهید عشق
نمیدانم چه سوزی بود از عشق تو در سرها
که دلها میزند پر در هوایت چون کبوترها
به خون پاک خود خطی نوشتی از فداکاری
کز آن حرفی نمیگنجد به دیوانها و دفترها
اگر هر منبر از وصف تو زینت یافت، جا دارد
که از خون تو پا بر جای شد محراب و منبرها
بنازم همرهانت را که افتادند چون از پا
طریق عشق را مردانه طی کردند با سرها
نمیدانم چه آیینیست دنیای محبت را
که خواهرها نمیگریند بر مرگ برادرها
پدرها شسته دست از جان به آبدیدۀ طفلان
خضاب از خون فرزندان خود کردند مادرها
فدای پرچم سرخ تو ای سردار مظلومان
که میلرزد ز بیمش تا ابد کاخ ستمگرها
اگر خود تشنهلب، جان بر لب آب روان دادی
جهانی را ز فیض خون پاک خویش جان دادی
-
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی راکه پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
-
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
-
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
-
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
فصلی از یک ترکیببند عاشورایی
شهید عشق
نمیدانم چه سوزی بود از عشق تو در سرها
که دلها میزند پر در هوایت چون کبوترها
به خون پاک خود خطی نوشتی از فداکاری
کز آن حرفی نمیگنجد به دیوانها و دفترها
اگر هر منبر از وصف تو زینت یافت، جا دارد
که از خون تو پا بر جای شد محراب و منبرها
بنازم همرهانت را که افتادند چون از پا
طریق عشق را مردانه طی کردند با سرها
نمیدانم چه آیینیست دنیای محبت را
که خواهرها نمیگریند بر مرگ برادرها
پدرها شسته دست از جان به آبدیدۀ طفلان
خضاب از خون فرزندان خود کردند مادرها
فدای پرچم سرخ تو ای سردار مظلومان
که میلرزد ز بیمش تا ابد کاخ ستمگرها
اگر خود تشنهلب، جان بر لب آب روان دادی
جهانی را ز فیض خون پاک خویش جان دادی