- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
- بازدید: ۱۳۳۰
- شماره مطلب: ۲۹۲۰
-
چاپ
بوسۀ تیر
صحبت از داغ تو بابا جگری میخواهد
لب خشک از عطش و چشم تری میخواهد
آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم
نوجوانی است که مهر پدری میخواهد
کاش میخواستم از تو دو زره برداری
این همه نیزه علی جان سپری میخواهد
نگران سر خود باش که این لشگر کفر
باز هم معجز شقّالقمری میخواهد
تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند
خرد شد آینهات شیشهگری میخواهد
نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست
نه عبا، پارچهی مختصری میخواهد
کاملا یافت نشد هر چه تفحص کردیم
بردنت حوصلهی بیشتری میخواهد
باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب
قول صبر از پدر محتضری میخواهد
-
گرفتار
من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم
حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم
در حسینیۀ ارباب شبی خوابم برد
صبح، پشت در یک میکده بیدار شدم
-
محشر بر نی
چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر برنی
همه غربت سی سالۀ حیدر، بر نی
چیست این کوچ غریبانۀ یک قافله مرد؟آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی
-
گندم ری
میسوخت خاک و آب، فقط استعاره بود
در آسمانِ مشک که غرق ستاره بود
اشکی نمانده بود که نذر عطش کند
ورنه فرات، منتظر یک اشاره بود،
-
نوکر
من نوکرم به خدمت ارباب دلخوشم
نوکر نبودهای که بدانی چه میکشم[1]
هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی
من کفش جفت میکنم و مست و سرخوشم
بوسۀ تیر
صحبت از داغ تو بابا جگری میخواهد
لب خشک از عطش و چشم تری میخواهد
آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم
نوجوانی است که مهر پدری میخواهد
کاش میخواستم از تو دو زره برداری
این همه نیزه علی جان سپری میخواهد
نگران سر خود باش که این لشگر کفر
باز هم معجز شقّالقمری میخواهد
تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند
خرد شد آینهات شیشهگری میخواهد
نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست
نه عبا، پارچهی مختصری میخواهد
کاملا یافت نشد هر چه تفحص کردیم
بردنت حوصلهی بیشتری میخواهد
باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب
قول صبر از پدر محتضری میخواهد