مشخصات شعر

غربت سقّا

دوباره سجده کرد آن خاک صحرایی که می‌گویند

به پای قامت تنها اهورایی که می‌گویند

 

و شست آن واژه‌های تشنه را تنهایی باران

به یاد غربت سقّای تنهایی که می‌گویند

 

دوباره زنده شد آن خاک سرد نینوای عشق

ز اعجاز دم گرم مسیحایی که می‌گویند

 

نگاه زخمی آیینه‌ها و ضجّه‌های دل

و اشک، آن شاهد غرق تماشایی که می‌گویند

 

و گویی ذوالفقاری در میان دشت می‌گرید

ز داغ غربت جانسوز مولایی که می‌گویند

 

و اینجا قامت تنهایی یک رود می‌افتد

به پای وسعت پرموج دریایی که می‌گویند

 

سؤال آشنای عاشقی در کربلا پیچید

تویی «آقا» جواب آن معمایی که می‌گویند؟

 

و شب‌هنگام، بذر عشق را یک مرد می‌پاشد

در اوج رویش غمبار فردایی که می‌گویند

 

به یاد نینوا می‌ریخت دشتی نالۀ نی را

در عمق زخمی نای غزل‌هایی که می‌گویند

 

غربت سقّا

دوباره سجده کرد آن خاک صحرایی که می‌گویند

به پای قامت تنها اهورایی که می‌گویند

 

و شست آن واژه‌های تشنه را تنهایی باران

به یاد غربت سقّای تنهایی که می‌گویند

 

دوباره زنده شد آن خاک سرد نینوای عشق

ز اعجاز دم گرم مسیحایی که می‌گویند

 

نگاه زخمی آیینه‌ها و ضجّه‌های دل

و اشک، آن شاهد غرق تماشایی که می‌گویند

 

و گویی ذوالفقاری در میان دشت می‌گرید

ز داغ غربت جانسوز مولایی که می‌گویند

 

و اینجا قامت تنهایی یک رود می‌افتد

به پای وسعت پرموج دریایی که می‌گویند

 

سؤال آشنای عاشقی در کربلا پیچید

تویی «آقا» جواب آن معمایی که می‌گویند؟

 

و شب‌هنگام، بذر عشق را یک مرد می‌پاشد

در اوج رویش غمبار فردایی که می‌گویند

 

به یاد نینوا می‌ریخت دشتی نالۀ نی را

در عمق زخمی نای غزل‌هایی که می‌گویند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×